چکیده:
اگر محوریترین بحث سیاسی، نظام سیاسی باشد، اندیشه امام درباره حکومت و نقش
فقیهان و سهم مردم از ابتدای ورود به جریانات سیاسی تا آخر عمر در حال تحول بوده است.
این تحول و تغییر به دو شکل و به دو مقطع مربوط است:
1) مقطع اول: 48ـ1320: تحول و تغییری بنیادین که به تعدیل و تعویض نظریه حضرت
امام درباره نظام سیاسی منجر شده است.
2) مقطع دوم: 68ـ1348: تحول و تغییری که به سمت تتمیم و تکمیل نظریه سیاسی
حضرت امام پیش رفته است. تغییرات مقطع دوم سه فراز عمده دارد:
1ـ امام و تأکید بر نقش فقیهان در حکومت اسلامی و طرح اندیشه ولایت فقیه؛ مکان:
نجف اشرف و زمان 1348.
2ـ امام و تأکید بر نقش مردم در حکومت اسلامی و طرح اندیشه حکومت اسلامی؛ مکان:
فرانسه و ایران و زمان از 1356 تا سالهای اولیه پس از انقلاب اسلامی.
3ـ امام و طرح بحث مصلحت و جایگاه آن در نظام اسلامی و ارتباط این مفهوم با بحث
ولایت فقیه؛ مکان: ایران و زمان 8ـ1367.
فرضیه این مقاله این است که مجموعه اندیشه سیاسی حضرت امام از سال 1348 تا
1368 (مقطع دوم)، که امام به عنوان پرچمدار نهضت و انقلاب اسلامی بود، گرچه قرین با
تحول و تغییر است، مجموعا تعارض نداشته و این سه مرحله با هم قابل جمع است.
ضمنا در سراسر مقاطع و فرازهای اندیشه سیاسی امام خمینی(ره) تأثیر زمان و مکان بر
تحول به معنای تعویض و تحول به معنای تکمیل اندیشه مورد بررسی قرار میگیرد.
خلاصه ماشینی:
"(2) در تحلیل اندیشه حکومتی و سیاسی امام در این مقطع و در کشف الاسرار چند نکته قابل ذکر است: 1ـ اگر کسی بر این باور باشد که اندیشه حکومتی و سیاسی امام خمینی در طول عمرشان تغییری نکرده، کافی است جملات و نظرگاه فوق را در کنار دیدگاه حضرتشان در مقطع دوم (1348) و در کتاب ولایت فقیه ببیند که فرمودند «سلطنت و ولایتعهدی همان طرز حکومت شوم و باطلی است که حضرت سیدالشهدا(ع) برای جلوگیری از برقراری آن قیام فرمود و شهید شد.
این مقطع در سه مرحله زیر تنظیم و تحلیل شده است: 1ـ امام و تأکید بر نقش فقیهان در حکومت اسلامی و طرح اندیشه ولایت فقیه: اگر زمان و مکان طرح اندیشه در این مرحله و بعد مورد توجه باشد، میبینیم که امام خمینی در سالهای 8ـ1347 در نجف اشرف، بحث ولایت فقیه را مورد تأمل و توجه قرار دادند.
» (28) پس میتوان این ادعای کلی را طرح کرد که مخاطبان، مقتضیات عصر و موقعیت زمانی و مکانی تا آن حد بر اندیشه سیاسی امام خمینی مؤثر بودند که در مواردی به تغییر مبنا و تبدیل نظریه نیز دست زده که از جمله شواهد آن در بحث ولایت فقیه و حکومت اسلامی است که در مقطع و عصری مدافع نظریه نظارتی فقیه بوده و حکومت سلطنتی را میپذیرفتند و در مقطع و عصر دیگر نظریه ولایت مطلقه فقیه را مطرح و حکومتهای نوع دیگر و از جمله پادشاهی و شاهنشاهی و سلطنتی را نامشروع میدانستند و البته در مواردی هم زمان و مکان و مخاطبان باعث تکمیل و توسعه کمی و کیفی یک نظریه میشدند؛ چنانکه در مراحل سهگانه مقطع دوم در بحث حکومت اسلامی واقع شده است."