چکیده:
مایکل سندل نظریهپرداز جماعتگرایی است که مواضع جان راولز را در کتاب نظریه عدالت به چالش میکشد و معتقد است در پیشفرضها، استدلال و نتایج نظریه راولز خطاهایی وجود دارد. در مقابل، آلن هیورث با دفاع از راولز، پاسخهایی را در برابر برخی نقدهای سندل بیان میدارد. برآنیم این موضوع را بررسی کنیم که آیا در حقیقت آنگونهکه سندل و دیگر منتقدان راولز باور دارند، لیبرالیسم فردگرایی انتزاعی را پیشفرض میگیرد؟ همچنین در ادامه این ادعای مایکل سندل بررسی میکنیم که برای درک حقیقی هویت خویش باید تعلقات، باورها و وفاداریهایی را که هویت ما بدانها وابسته است، در نظر آوریم؛ در حالیکه«خود» راولزی عاری از چنین تعلقات، باورها و وفاداریهایی است. آلن هیورث در ادامه، با اقامه استدلالی این نظر سندل را به چالش میکشد.
خلاصه ماشینی:
"سندل می گوید «خود» راولـزی هـویتی از پـیش تعیـین شـده دارد و رخـدادها و شـرایط زندگی فرد، هویت وی را تغییر نمی دهند و ایـن بـا تجربـه مـا در مـورد تأثیرپـذیری هویـت فردی مان به سبب تغییر شرایط زندگی سازگار نیست ، اما به نظر می رسد منظور راولز از اینکه می گوید هویت من با تغییر نقشه های زندگی ام تغییر نمی کند، این است که در جامعه ای کـه ساختارش بر اساس اصول عدالت باشد و افراد به عنوان اشـخاص آزاد و برابـر تلقـی شـوند، حتی اگر عقاید دینی و روش زندگی من تغییر کند، باز مـن همـان شـهروند آزاد و برابـر بـا دیگران و واجد حقوق و آزادی های اساسی و برابر با دیگـران بـاقی خـواهم مانـد.
پاسخ دیگری که از نظر نگارنده در برابر نقد سندل بر مفهوم «خود» راولزی قابـل طـرح می باشد این است که «خود» راولزی کاملا از همه چیز ناآگـاه نیسـت ، بلکـه دربـارٔە شـرایط اجتماعی زمانه خویش اطلاعاتی دارد و آن قـدرها کـه سـندل مـی گویـد بـی تـوش و تـوان نیست ؛ برای مثال در مورد کمبود منابع ، بی علاقگی متقابل ، اینکه همه آدمیـان در پـی منـافع شخصی و برخی خیرهای اساسی اولیه هستند و ممکن است عقاید مذهبی ، اخلاقی و فلسفی متعارضی داشته باشند اطلاعاتی دارد."