چکیده:
بحث انسان کامل از بنیادی ترین مباحث حوزٔە حکمت و فلسفۀ اسـلامی اسـت . اهمیت این بحث از آن روست که انسان کامل حلقۀ واسط میـان وجـود مطلـق و موجود مقید است . با وجود انسان کامل ، هستی بسط و گسترش مـی یابـد و کنـز مخفــی آشــکار مــی شــود. ایــن وجــه هــستی شــناختی انــسان کامــل بــا ســاحت معرفت شناختی او کامل می گردد؛ بدین معنا که از دیدگاه بزرگانی چون ابن عربی و ملاصدرا عرفان به حق جز از طریق معرفت به انسان کامل ممکن نخواهد بـود. بنابراین ، انسان کامل عامل بسط وجود و نشان معرفت به ذات حق است و از این رو، آیینۀ اسما و صفات پروردگار می باشد. این مقاله با روش تحلیلی ـ تطبیقی ، مفهوم انسان کامل را در دو وجه هستی شناختی و وجودشناختی بـا تأکیـد بـر آرای ابـن عربی و ملاصدرا بررسی می کند. فرضیۀ این مقاله آن اسـت کـه رویکـرد ایـن دو بزرگ به مفهوم و کاربرد انـسان کامـل در معـارف الهـی ، در عـین شـباهت هـای آشکار اختلافاتی نیز دارند؛ اختلافاتی کـه شـاید بتـوان مهـم تـرین وجـه آن را در نگرش کاربردی صـدرا بـه انـسان کامـل و اخلاقـی نمایانـدن او دیـد تـا نگـرش ابن عربی که انسان کامل را صرفا در مقام و ساحتی تجریدی بررسی می کند.
خلاصه ماشینی:
"در اشعار شاه نعمت الله ولی که خود عارفی کامل و در عین حال ، مفسری بـصیر در بیان حقایق عرفانی است ، انسان کامل «کون جامع » به شمار می رود: کون جامع نـزد مـا انـسان بـود ور نباشد این چنین ، حیوان بود جـامع انـسان کامـل را بخـوان معنــی مجمــوع قــرآن را بــدان نقش می بندد جمال ذوالجلال در خیال صـورت او بـر کمـال (٩٣٨ :١٣٨٠) این در حالی است که از دیدگاه شاه نعمت الله ، انسان کامل مجـلای ذات حـق نیـز می باشد: انسان کامل است که مجلای ذات اوست مجموعه ای که جامع ذات و صفات اوست انسان کامل است که او کون جامـع اسـت تیـغ ولایـت اسـت کـه برهـان قاطـع اسـت (همان : ١٢٣) همچنین در باب این مجلاست : ای مظهــر اســم اعظــم حــق مجــلای اتــم و نــور مطلــق ای نــور تــو صــادر نخــستین وی مصدر هرچه هست مشتق ای عقــل عقــول و روح ارواح وی اصــل اصــول هــر محقــق ای شمس شموس و نور انـوار وی اعظـــم نیـــرات و اشـــرق ای فاتحــــه کتــــاب هــــستی هستی ز تـو یافتـه اسـت رونـق در تــــو ای نبــــی ختمـــــی ذوالغایه به غایـه گشـت ملحـق (غروی اصفهانی ، ١٣٨٠: ٨٢) انسان کامل مجموع جمیع اسماست و به واسطۀ اوست کـه اسـما و صـفات آشـکار می شود: چیـــست انـــسان دیـــدٔە بینـــا بـــود جـــــامع مجموعـــــۀ اســـــما بـــــود مجمــــع الطــــاف و اســــرار الــــه آن ایـــــــاز بنـــــــدگی پادشـــــــاه مخـــزن اســـرار ســـبحانی اســـت او مطلــــع انــــوار ربــــانی اســــت او روح و جسم و عین و اسم ، ایـن چهـار می نمایـــد او بــــه مــــردم آشکــــار (همان : ٩٣٧) مولانا نیز که عارفی جامع است ، نگرٔە عرفـانی و حکمـی انـسان کامـل را همچـون شیخ اشراق عامل بقای هستی یا قوام سماء می داند: ظـــاهر آن اختـــران قـــوام مـــا بــاطن مــا گــشته قــوام ســما پس به صورت عالم اصغر تویی پس به معنی عالـم اکبـر تویـی (بلخی ، ١٣٧٣: ۵١٢) بی تردید، اندیشۀ مولانا بازتاب شعر پرمعنایی است منسوب به امیرالموٴمنین علی ع : دواؤک فیـــک ومـــا تبـــصر وداؤک منـــک ومـــا تـــشعر أتــزعم أنــک جــرم صــغیر وفیک انطوی العالم الأکبـر فأنت الکتاب المبین الذی بأحرفـــه یظهـــر المـــضمر وما حاجـة لـک مـن خـارج وفکـرک فیـک ومـا تصــدر (باعونی ، ١۴١۵: ١٣۶."