چکیده:
عصر مدرن اروپا را مقارن با رنسانس دانسته اند که از مفاهیم بنیادین آن، مسـئلة جدایی دین از سیاست است . این گسست زمینه را برای ظهور اندیشـة مدرنیسـم با محور عقل خودبنیاد انسان و طرح سیاست زمینی مهیا ساخت کـه بـه زایـش اندیش هایی مبتنی بر جدایی دین و سیاست انجامید. اما در قـرن بیسـتم شـاهد بازگشت دین به عرصه سیاست و نظریه پردازی سیاسـی در ایـن زمینـه هسـتیم . سرآغاز نظریه پردازی در باب الهیات سیاسی را مـی تـوان در آرای متفکـر آلمـانی «کارل اشمیت » مشاهده کرد. او با خوانش جدیدی از الهیات مسیحی ، به طرد تـز جدایی دین و سیاست پرداخت . مسئله نوشتار حاضر این اسـت کـه اشـمیت بـر مبنای گزارههای الهیاتی چه خوانش جدیدی از امر سیاسی ارائه مـی دهـد و چـه فهم تازهای از دین و نسبت آن با امر سیاسـی مطـرح مـی کنـد؟ اشـمیت ، بنیـاد حیات اجتماعی را دین دانسته و امر سیاسی را در پیوند با سیاست معنا می کنـد. از نگاه او، مفاهیم سیاسی صورت عرفی شده مفاهیم الهیاتی هستند.
خلاصه ماشینی:
"پرسش اصلی مقاله حاضر این است که در روایت اشمیتی ، نسبت میان الهیات و امـر سیاسی چگونه برقرار می شود؟ برای پاسخ به پرسش یادشده لازم است تـا پرسـش هـای دیگری نیز دنبال شود از جمله مبانی انسانشناسی اشمیت بر مبنـای کـدام گـزارههـای الهیاتی ترسیم شدهاند؟ اشمیت با طرح پیونـد میـان الهیـات و سیاسـت ، رابطـة انسـان، سیاست و ماوراءالطبیعه را چگونه ترسیم می کند؟ گـزارههـای پشـتیبان تـز وی بـر چـه مبانی از الهیات مسیحی قرار گرفته اند؟ فرضیة مقالة حاضر بر این مبنا استوار اسـت کـه اشـمیت یـک روایـت حـداکثری از نسبت میان الهیات و سیاست را مطرح می کند.
پس مسئله این است کـه آیـا مـی تـوان تمایز خاصی یافت که به مثابة معیاری آسان برای تشخیص و تمییز امـر سیاسـی بـه کـار رود؟ اشمیت معتقد است هر جا بازی دوست - دشمن ایجاد می شود و هر جا مـرزی ایجـاد می شود و میان دوست و دشمن تفارق ایجاد می کند، سیاست ظهور می یابد.
کارل اشمیت در رساله موسوم به «الهیات سیاسی »، در نقد قوانین مدون دولت مدرن با همین دست مایه از آن انتقاد می کند و با وضوح می نویسد کـه همـه مفـاهیم پـر مغـز آموزة مدرن دولت ، مفهومهای این جهانی شده الهیاتی هستند، نه فقط به اعتبـار تکامـل تاریخی خود؛ یعنی از این رو که از الهیات به حوزة دولت انتقـال داده شـدهانـد و بـا ایـن انتقال به عنوان نمونه قادر متعال به قانونگذار همه توان تبدیل شده، بلکه همچنین بـه اعتبار ساختار نظاممند خود که آگاهی بر آن، شرط بررسی جامعه شناسانه ایـن مفـاهیم است ."