چکیده:
ابنسینا بعنوان فیلسوف الهی، بحث از سیاسیات را در خلال مباحث الهیات آورده و بظاهر در دستگاه فکری خود، اثر مستقل سیاسی ننگاشته و آن را یکسره در حکمت عملی داخل نموده است. وی مصداق «حاکم افضل» را نبی و قوانین (نوامیس) را وحی و سنت دانسته است و از آنجا که قبل از وی، فارابی در «سیاست مدینه» بنایی کامل نهاده، نیازی به ارائه توضیح بیشتر در زمینههای تأسیس شده نمیبیند و باجمال به آن پرداخته و وارد جزئیات نگردیده است، اما در بخش مربوط به چگونگی انتصاب یا انتخاب حاکم و نیز تدوین قوانین (نوامیس الهی) برای مدینه فاضله بتفصیل سخن گفته است. در واقع آن سیاست نبویی را که فارابی پی افکنده بود، ابنسینا تکمیل نمود.
خلاصه ماشینی:
"این بدانمعناست که ابنسینا در تأسیس حکمت مدنی خویش با ایجاد نوعی انقطاع از سیر معمول نگارش فلسفه سیاسی در میان متفکران یونان ـ یعنی حرکت از عقل محض بسوی دانش سیاسی که توسط فارابی نیز تا حدودی پذیرفته شده بود ـ رویه تازهیی بر تدوین رأی سیاسی بنیان نهاد که همان سیاست پیشین نبی برای حاکمیت و تأکید بر عنصر «وحی» بمنظور مدیریت اجتماع سیاسی است.
ابنسینا در امر قانونگذاری با «اختراع» مخالف است و شریعت نازلشده آسمانی را مبنای زندگی مدنی میداند، اما با این حال معتقد است که در شریعت فقط چارچوب بنیادین آمده است، ولی «تفریع» با توسل به اجتهاد و با استفاده از آراء «اهلالمشورة» و با نظارت کلی امام یا خلیفه صورت میگیرد و فقط از این طریق است که قوانین متناسب با «اوقاف متغیر» امکان وضع دارد و در امر قانونگذاری میان وحی و عقل جمع میشود: به همین دلیل، ابنسینا ضمن اینکه بحث سیاست خود را به دو بخش سیاست بمعنای دقیق کلمه، یعنی ریاست سیاسی و اداره امور مدینه و نبوت یعنی بحث در تشریع تقسیم میکند، با تأکید بر هماهنگی اندیشههای افلاطون و ارسطو در این مورد، تفسیر ویژهیی از دو کتاب جمهور و نوامیس افلاطون ارائه کرده و دو کتاب، با همان نامها به ارسطو نسبت میدهد که احتمالا از آثار جوانی ارسطو و خلاصهیی از دو کتاب افلاطون بوده است."