چکیده:
مقاله «وعده تصفیه روحانیت» که در حاشیه سخنان آقای شمقدری نگاشته شده است. در صدد القاء این نکته است که، روحانیت بعد از انقلاب اسلامی نمیبایست وارد سیاست و قدرت میشد و حضور او در دستگاه حکومتی سبب شد تا جایگاه تاریخی و محبوبیت مردمی و موقعیت اجتماعی خویش را از کف بدهد. در تحلیل جناب آقای مسعود بهنود نظام ولایت فقیه را نه نظریه حکومتی فقه شیعه و دیدگاه امام راحل، بلکه پیشنهاد یکی از نمایندگان مجلس خبرگان قانون اساسی داشته شده است و همین ایده سبب شد تا روحانیت، برخلاف موازین دموکراسی (دموکراسی لیبرال که پیش فرض جناب بهنود است) وارد دستگاه قدرت بشود و در حوزههای علمیه انگیزه ورود بر اساس دستیابی به قدرت شکل بگیرد و به تدریج قدرت انحصاری گردد. نویسنده این ادعاها را با قلمی ژورنالیستی و اطلاعاتی بعضا غیرمستند و غیرواقعی و با ادبیاتی به ظاهر دلسوزانه و بیطرفانه به خواننده القاء میکند. وی مدعی است که جناح اصولگرای حاکم و به تعبیر ایشان نسل دوم جناح راست و نومحافظهکاران، بعد از 27 سال از انقلاب، به ضدیت با روحانیت برخاستهاند و بدون اشاره به شخصیت انقلابی و بسیجی ریاست جمهور و ریاست مجلس که غیرمعمم هستند و با نادیده گرفتن ارادت و دلبستگی آنها به نظام ولایت فقیه و روحانیت و بویژه شخصیت فقیه جامع الشرایط و رهبری معظم انقلاب اسلامی، صرف مسؤلیت آنها را در ضدیت با روحانیت ارزیابی میکند که برخی از مواضع این نوشتار مورد نقد و ارزیابی قرار گرفته است.
خلاصه ماشینی:
"پیام اصلی نوشتار، نقد روحانیت و به تبع آن نقد جمهوری اسلامی است، اما قلم ژورنالیستی و پر از مغالطه به خواننده چنین القاء میکند که، گویا از سر دلسوزی برای روحانیت نگارش یافته است و میخواهد به این صنف شریف بفهماند که، برای حفظ شأن و شوکت تاریخی خود، نباید از اول وارد فاز قدرت سیاسی میشدند و آنرا به صاحبانش وا میگذاشتند تا امروز نومحافظهکاران از نسل جناح راست به حذفشان رأی ندهند.
ه) ضدیت نسل دوم جناح راست (نومحافظه کاران) با روحانیت: مقصود ایشان از نومحافظهکاران معادل تعبیری است که بعد از انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم، با عنوان «اصولگرایی» و «عدالت محوری» موسوم شد، نوشتارش برای اینکه تحلیل ژورنالیستی ایشان درست شود ابتدا پیروزی رئیس جمهور و رئیس مجلس فعلی را که غیرمعمم هستند به معنای از دست رفتن جایگاه تاریخی روحانیت میدانند و سپس تصریح میکنند «احمدی نژاد از همان روز اول انتصاب به شهرداری علیه قدرت روحانیون قیام کرد»، درحالیکه ایشان و دوستانشان مکرر تصریح دارند که جناب احمدینژاد از چهرههای اصولگرا مقلد امام و پیروی روحانیت است.
نویسنده محترم اصلا به این مهم اشاره نمیکنند که اگر اصلا روحانیت از اول وارد فاز سیاست نمیشد و یا بعد از پیروزی انقلاب بکلی کنار میکشید، آیا هیچ مشکلی پیش نمیآید و آیا بر سیستم روحانیت و هویت صنفی آنها هیچ خدشهای وارد نمیشد؟ آیا عزت و اقتدار شیعه و روحانیت در دنیا، امروز اهمیت یافته است یا دو قرن پیش؟ آیا دستگاه روحانیت هویتی غیراز اسلام و تشیع دارد؟ با ایشان موافق هستم که حضور روحانیت به دلایل مختلف آنها را در معرض داوری و نقد و ارزیابی و احیانا تضعیف و آسیبهای مختلف قرار داده است، اما آیا همه اینها مجوز میشوند که روحانیت حضور در صحنه را ترک کند؟!"