چکیده:
بحث اصلی این نوشته جنبه های رئالیستی رمان «جزیره سرگردانی» است . این جنبه ها را در دو گروه از داده های رمان بررسی کرده ایم : گروه اول مبانی نظری مربوط به رمان نویسـی و گـروه دوم تعدادی از جزئیات متعلق به روش کار نویسنده در داستانپردازی است . در مبانی نظری بـه دو کارکرد رمان ، یکی،رسالت رماندر کشف نامکشـوفها و امکانـات محتمـل هسـتی و بـویژه انسان ، و دیگری، بازنمایی حوادث و تجارب تاریخی برای ثبت دورانهای عظیم پرداخته ایم . در ٥٣ بحث مربوط به جزئیات متعلق به روش کار نویسنده ، عناصر مشابهت آفرین میان زندگی واقعی و زندگی داستانی را بدین شرح از رمان استخراج کرده و کارکرد هر یک را جداگانـه توضـیح داده ایم : انعکاس عناصر و بهری از اندیشه های فلسفی، انعکـاس بخشـی از زمـان نویسـنده در رمان ، استفاده از شخصیتهای متنوع و جامع ، و وجود مباحثـات تـاریخی در میـان شخصـیتها. علاوه بر اینها، تاثیر شخصیت پردازی، عرضه پس زمینه ، به کار گرفتن داده های تاریخی، اعتمـاد به ادراکات شخصی شخصیتهای داستانی و ایجـاد تحـولات جایگـاهی در میـان شخصـیتهای داستانی و تاریخیاز بابت افزودن به جنبه های رئالیستیرمان بررسی شده است . نتیجه این بررسی نشان میدهد که اگرچه رگه هایی از پست مدرنیسم را در این رمان میتوان دید، جنبـه رئالیسـم در این رمان از دیگر جنبه هاقویتر است و میتوان آن را در ردیف رمانهـای رئالیسـتی مـدرن قرن بیستم جای داد.
خلاصه ماشینی:
"اموری که کار نویسنده را با مورخ یا گزارشـگر خبـری متفاوت میکند، عبارت است از: اعمال نظر در گزینش مسئله ، انتخاب دیدگاه ، افـزودن تخیل و تفسیر و داوری به گزارش هنری و تبلیـغ جهـان بینـی خـود، بـه جـای آوردن ٥٦ شروط خلقت و بازآفرینی هنری، انتخاب قهرمانان و شخصیتها و گفت وگوها و زاویـۀ دید مناسب برای چندصدایی کردن گزارش ، استفاده از شیوه های خاص نمایش ، آمیختن گزارش با عناصر فلسفی و اساطیری و تاریخی برای واقعینمایی آن ، انتخـاب سـبک و 56 زبان طبیعی و زنده و تصویری برای اقناع مخاطب ، انتقال احساس برای همدرد ساختن 56 مخاطب با خود و اموری از این قبیل عالم داسـتان را از طرفـی شـبیه عـالم موجـود و مألوف میکند و از سوی دیگر داستان را مانند مصنوعات علمی در شـمار پدیـده هـای واقعی قرار میدهد.
لوکاچ در ابراز این عقیده گویی الگویی عینی را در پـیش چشم داشته و چه بسا آن الگو آثار بـالزاک بـوده کـه دوران گـذر فرانسـه از اشـرافیت زمینداری بزرگ بـه سـرمایه داری را وصـف کـرده اسـت و لوکـاچ او را یکـی از سـه «رئالیست سترگ » مینامد؛ بدین ترتیب نظر استاندال ـ که از نظـر لوکـاچ یکـی از سـه رئالیست سترگ است ـ تأیید میشود که گفته است : «کار رمان نویس مانند نگاه داشـتن آینه ای در گذرگاه تاریخ است » (علومی، ١٣٧٣: ص ٢، نسخه الکترونیکی)."