چکیده:
فلاسفه اسلامی کلی طبیعی را در خارج به وجود افراد موجود می دانند و از سوی دیگر، بحث اصالت وجود یا ماهیت نیز در فلسفه اسلامی مطرح است. عده ای پنداشته اند اعتقاد به وجود کلی طبیعی در خارج، فقط با اعتقاد به اصالت ماهیت سازگاری دارد؛ درحالی که اگر به اصالت وجود و عینیت ماهیت با وجود معتقد باشیم، جمع بین اعتقاد به کلی طبیعی در خارج با اصالت وجود سازگاری کامل دارد و فیلسوفان مشاء نیز این چنین می اندیشیدند.
Muslim philosophers believe that natural universals exist in the external world with the existence of their instances. They، on the other hand، hold that fundamentality lies with existence or essence. Some are of the view that the conviction that natural universals exist in the external world is compatible only with the conviction that fundamentality lies with essence. The fact of the matter is however that the fundamentality of existence or the identicalness of essence with existence is not incompatible with the belief that natural universals exist in the external world. Peripatetic philosophers believe they are compatible.
خلاصه ماشینی:
"با توجه به سه مقدمه، بحث اساسی این است که: آیا ذات انسان بما هو انسان در خارج وجود دارد یا هیچ نحو تحققی برای آن نمیتوان قائل شد؟ روشن است که اگر کسی به اصالت وجود قائل باشد و ماهیت را سراب بداند، قول به وجود کلی طبیعی و ماهیات در خارج معنا ندارد، ولی اگر کسی به اصالت ماهیت قائل باشد، بهیقین آنچه در خارج وجود دارد، کلی طبیعی است و وجود و موجود از آن ماهیت محقق انتزاع میشود.
ه) اصالت وجود و وجود کلی طبیعی در خارج در کلمات مشائیان عبارت فارابی: فالوجود والهویة لما بینا من الموجودات لیس من المقومات (وجود جنس و فصل ماهیت نیست) فهو من جملة العوارض اللازمة و باجمله لیس من جملة اللواحق التی تکون بعد الماهیة (بلکه در ذهن بعد است، ولی در خارج قبل است و خداوند متعال به ممکنات وجود افاضه میکند) (فارابی، 1405ق، ص48 به بعد).
بنابراین، اگر ماهیات و کلی طبیعی را موجود در خارج میدانند، بهمعنای اصالت و تحقق بالذات هر دو نیست و تناقض در کلمات آنها یافت نمیشود، بلکه مجعول بالذات و بالاصاله وجود، و مجعول بالتبع - نه بالعرض - ماهیت است.
پس اگر ملاصدرا در بعضی از تعابیر گفته است ماهیات هیچگاه «بحسب نفسها» از کتم بطون و عدم خارج نمیباشند، مقصود سراب بودن ماهیت نیست، بلکه این است که همیشه هر چه غیر از وجود است، یا معدوم محض است و یا به عین وجود موجود است، نه به وجودی زاید بر وجود."