چکیده:
نگاهــی کــه در کشــور مــا بــه مقالــه ٔ انتقــادی وجــود دارد عمومــا ایــن نــگاه اســت کــه چنیــن مقالــه ای بایــد صرفـا انگشـت بـر ضعف هـای اثـر بگـذارد و فقـط یـادآور هـر کـژی و خطایـی شـود کـه در آن می بینـد. امـا نقـد و نقــادی ایــن نیســت و ایــن رای بــه صــواب نزدیک تــر اســت کــه نقــادی کاوشــی اســت دوســویه ؛ از ســویی کنــدوکاوی در بــاب فهــم اثــر و درک و دریافــت و گــوارش آن اســت کــه بــه گمانــم ایــن وجــه پررنگ تــر نقــادی اسـت و به طـور معمـول آن را نادیـده میگیرنـد و فقـط بـه جنب ـه ٔ دوم نقـد می پردازنـد؛ از سـوی دیگـر، یافتـن لغزش هــا و ارائــه ٔ بینشــی اســت کــه ممکــن اســت بــا بینــش نگارنــده ٔ متــن مــورد بحــث متفــاوت باشــد؛ گــو این کـه بایـد گفـت نقـد متنـی فلسـفی نقـد از ایسـتار و نگـره ای متفـاوت اسـت ، نـه بدیـن معنـا کـه ایسـتاری کــه نقــد می شــود خطــا اســت ، بلکــه صرفــا ذکــر ایــن نکتــه اســت کــه آن نگــرش تفاوت هایــی گاه جزئــی و گاه بنیادیـن بـا نگـرش فـرد منتقـد دارد. در ایـن جسـتار خواهـم کوشـید ایـن دوسـویه ٔ نقـادی را مـد نظـر قـرار دهـم و بـر ایـن طریـق گام نهـم ؛ یعنـی نخسـت مطالبـی مختصـر بـا هـدف نشـان دادن روش اثـر و صـورت آن و شـرح کوتاهـی از آن خواهـد آمـد و نیـز درک و اسـتنباط خـود را از ایـن اثـر ارائـه میکنـم و سـپس در بخـش دوم نقـاط قـوت آن را نشـان خواهـم داد. در پایـان ، در بخـش سـوم ، خواهـم کوشـید نکاتـی را، برخاسـته از سـویه ٔ سـلبی کار نقـادی یـادآور شـوم ؛ چراکـه اگـر مـا در وهلـه ٔ نخسـت بـه درک و فهـم اثـری دسـت نیابیـم سـخن از تاییـد کـردن یـا نکـردن بخشـی از اثـر یـا کل آن امـری ناپذیرفتنـی و وهمـی خواهـد بـود
خلاصه ماشینی:
"ایــن عمــل البتــه کار پژوهشــگر را ســاده و ســهل میکنــد، امــا آیــا همــه ٔ جهــات تفکــر یــک فیلســوف را بــاز می تابانــد؟ یعنــی اگــر اندیشــه ٔ فیلسـوفی را هماننـد منشـوری چندسـویه بدانیـم ، آیـا توسـل بـه نظریـه ای محـوری همـه ٔ اضلاع آن منشـور را پیشـاپیش چشـم مـا قـرار خواهـد داد؟ بـرای نمونـه ، اگـر آرای افلاطـون را در پـس نظریـه ٔمثـل وی بنگریـم ، آیـا همـه ٔ وجـوه نظریـه ٔ سیاسـی یـا علـم اخـلاق وی بـر مـا آشـکار خواهـد شــد؟ یـا اگــر موجودشناســی ارســطو یــا نظریــه ٔ جوهــر او را امــری محــوری در پژوهشــی در بــاب تفکـر ارسـطو قـرار دهیـم ، بینـش مـا دربـاره ٔ اندیشـه ٔ او یک جانبـه و از زاویـه ای منفـرد نخواهـد بـود؟ هرچنـد ایـن امـر وحـدت و یکپارچگـی خوبـی بـه پژوهـش مـا می بخشـد و آن را از تشـتت و پریشـانی می رهانـد، امـا ایـن روش پاسـخ گوی بررسـی همه جانبـه در بـاب تفکـر آن فیلسـوف نیسـت ؛ یعنـی هنگامـی کـه کل اندیشـه ٔ یـک فیلسـوف را میکاویـم ، ایـن روش محوریت بخشـی بـه یـک نظریـه گاه سـهل انگارانه می نمایـد و گرچـه کار تألیـف را سـهل میکنـد، امـا مـا را در ایـن ورطـه می افکنـد کـه آنچـه می پژوهیـم صرفـا منظـری از تفکـر وی باشـد و نـه پژوهـش در کنـه پساـیــایزل واوزمل ســـشتامان ه ٩٣٣و٤١٣ اصــل همــه ٔ نظریــات او."