چکیده:
کارل یاسپرس فیلسوف بزرگ اگزیستانس مانند سایر فیلسوفان این حوزه هستی و وجود آدمی را در گرو «هستی– در – عالم» و «هستی – با – دیگران« میداند. یکی از مفاهیم بنیادین فلسفهی وی، مفهوم دیگری است که به گونهای عمیقتر نسبت به فلسفهی سایر فیلسوفان اگزیستانسیالیست مطرح شده است زیرا نزد وی، فرد، خویشتن خویش را به وسیلهی دیگری درک میکند. ارتباط با دیگری به معنای انتقال احساسات و افکار به دیگری یا ارتباطی در بستر حیات اجتماعی برای برطرف کردن نیازهای ذاتی نیست؛ بلکه نسبتی است در زمینهی اگزیستانس داشتن؛ نسبتی بینالاذهانی و مبتنی بر نوعی احترام متقابل. میتوان گفت که چون نزد یاسپرس، اگزیستانس انسان فاقد وجه نظری است و در عمل و انتخاب ظهور میکند، لذا ارتباط با دیگری نیز از جمله موقعیتهایی محسوب میشود که ظهور اگزیستانس آدمی را ممکن میسازد. در مقالهی حاضر تلاش میشود که با بررسی مفهوم دیگری و نسبت و ارتباط این مفهوم با سایر مفاهیم مهم فلسفی یاسپرس، اهمیت و جایگاه آن در فلسفهی وی روشن شود.
Karl Jaspers like other existentialist philosophers contends that existence depends on “being in the world” and “being with others”. In general, the concept of “otherness” is one of the fundamental concepts which is proposed more profoundly in his philosophy than in other existentialist philosophies, because for him otherness is something through which the individual understands himself. Communication with others is not necessarily conveying emotions and ideas; rather, it is related to “existence” or inter-subjectivity and also bound up with a type of mutual respect. One may say that for Jaspers, man’s “existence” lacks theoretical aspect and appears just in practice and choice; thus communication with others is among the situations that would make the emergence of human existence possible. In this essay, we try to highlight the importance of “otherness” and its relation to Jaspers’ other significant philosophical concepts. Above all, we attempt to elucidate the importance and the status of “otherness” in his philosophy.
خلاصه ماشینی:
""/> از آنجایی که در تفکرات یاسپرس دیگری حضور دارد و نقش بازی میکند، ارتباطی بین من و دیگری نیز برقرار میشود که میتواند خصمانه یا دوستانه باشد و در باور وی ارتباط با دیگران از نیازهای ذاتی انسان است که انسان بدون آن نمیتواند هستی انسانی داشته باشد.
"/> نتیجه ارتباط با دیگری از دیرباز در فلسفه مطرح بوده است در فلسفههای ایدهآلیسم از افلاطون گرفته تا هگل انسان از جهت مشارکت در هستی مطلق وجود پیدا میکند و به بیان دیگر هر فردی برای اینکه موجود شود، باید با حقیقت کلی، ارتباط پیدا کند، از همین جاست که بحث بیشتر پیرامون انسان کلی مطرح میشود نه انسان جزئی؛ در حالی که انسان از نظر متفکران اگزیستانسیالیسم «فرد و یکه است» و باید به هستی (اگزیستانس) خود بیندیشد و بکوشد خود واقعی خویش را پیدا کند.
در تفکر یاسپرس انسان امری از پیش تعیین شده نیست و به عنوان موجودی در جهان، دازاین است و به عنوان موجودی آزاد و انتخابگر، اگزیستانس است و به عنوان موجودی ناقص که قوام خود را باید از تعالی بگیرد، در ارتباط با خدا میباشد.
یعنی انسان بهمثابهی دازاین در بین موجودات، محدود است، ولی نسبتی ورای نسبتهای معمول وجود دارد که یاسپرس از آن به نسبت اگزیستانسیل تعبیر میکند و پیدایش عنوان خود یا خویشتن اصیل را نیز منوط به همین نسبت میداند."