چکیده:
مقاله رویکردی تاریخی و فرهنگی به معانی عقل در جهان اسلام دارد و با روش توصیفی – تحلیلی نقش قرآن و متون دینی را نسبت به معانی و اصطلاحات عقل در فرهنگ اسلامی دنبال میکند.در بخش نخست مفاهیم و معانیای که عقل در تاریخ اسلام با آنها مواجه شده است شناسایی میشود و این معانی براساس ملاکهای مختلف دستهبندی میشود.در بخش دوم با رعایت دستهبندیهای معانی و اصطلاحات تاریخی و فرهنگی عقل نسبت آنها با متون و دیگر نصوص دینی شناسایی میشود، این روش نشان میدهد که کدام یک از اصطلاحات و معانی عقل می تواند تحت تأثیر حضور و نفوذ فرهنگی متون اسلامی شکل گرفته و یا فرصت بسط و گسترش یافته باشد و کدام یک از آنها تحت تأثیر عوامل خارجی و یا داخلی دیگر پدید آمده و با مقاومت متون و نصوص دینی مواجه شده و یا میشوند.
إن الباحث فی هذه المقالة یسلط الضوء علی معانی العقل فی العالم الإسلامی بمقاربة تأریخیة ـ ثقافیة ویقوم بتقصی دور القرآن الکریم والنصوص الدینیة فی تکوین معانی العقل ومصطلحاته فی الثقافة الإسلامیة عبر المنهج الوصفی التحلیلی. یقوم الباحث فی القسم الأول من المقالة بدراسة المعانی والمفاهیم التی طرأت علی العقل طوال التأریخ الإسلامی، ویصنفها وفق معاییر مختلفة. وفی القسم الثانی یکشف الغموض عن علاقة هذه المعانی والمصطلحات التأریخیة –الثقافیة للعقل مع النصوص الدینیة الأخری وذلک بالنظر إلی أصنافها المختلفة، مما یسفر عن الإجابة عن الأسئلة الآتیة: أی معنی من معانی العقل ومصطلحاته تکون فی ضوء ثقافة النصوص الإسلامیة و انتشر بفضل تأثیرها؟ أو أی معنی من هذه المعانی والمصطلحات ظهر للوجود بتأثیر من العوامل الخارجیة أو الداخلیة الأخری بحیث تصدت النصوص الدینیة لوجهه أو لا یزال یتصدی له؟
خلاصه ماشینی:
"آیا متون دینی دربارۀ همه یا برخی از این معانی، موضعی مثبت است یا منفی؟ روش رجوع به متون، فقط شناسایی الفاظ این مفاهیم و اصطلاحاتشان نیست؛ زیرا 1) گرچه برخی معانی و مفاهیم یادشده، در زمان تکوین نصوص و متون دینی وجود داشتهاند، مفاهیم این اصطلاحات در همۀ موارد با الفاظ آنها نیامده است، بلکه در برخی موارد، از الفاظ مرادف استفاده شده یا گاه از مفاد و معانی آنها، با مجاز و کنایه و با دلالتهای غیرمطابقی یاد شده است؛ 2) بسیاری از این اصطلاحات، در دورههای بعدی شکل گرفتهاند و در صدر اسلام یا به معنای آنها بیتوجه بودهاند یا دستکم اصطلاح ویژهای از عقل و عقلانیت برای آنها وضع نکردهاند.
ادراک عقل بشر به دو مورد بالا موجب میشود انسان با عقل خود هم دریابد به این معرفت نیاز دارد و هم درصورت نبودن این نوع معرفت، با خداوند احتجاج کند و بههمیندلیل، قرآن کریم دربارۀ یکی از دلایل ارسال رسل میگوید: ﴿لئلا یکون للناس علی الله حجة=؛ تا آدمیان بر خدای تعالی حجت نداشته باشند (نسا/165)؛ یعنی انسانها با حجت درونی خود، که همان عقل است، میدانند که رسیدن به سعادت، بدون علمی که از ناحیۀ عقل الهی اشراب شده باشد، ممکن نیست و بههمیندلیل، اگر خدای تعالی انسانهای بهرهمند از این عقل را بهسوی مردم نفرستد، آنها دربرابر او حجت خواهند داشت."