خلاصه ماشینی:
"(8)اما به هر صورت، نمیتوان تردیدی در این روا داشت که هنر یونانی- رومی در سایه تجلی حقیقت مسیحایی،دچار تحولی ذاتی و بنیادی نشده باشد؛چونان تحولی که در هنرهای دینی چون هنر اسلامی میبینیم که در آن میراث هنری جهان یونان و روم،یکسره طرد و رد شده و به صورت ماده در آمده است.
و باز از اینجاست که بشر امروز با این هنر دیگر نمیتواند نیوشای کلام الله باشد و در این نیوشایی با اشارات و صور خیالی،حقیقت و عالم غیبی هنر دینی را ابداع کند و به ظهور رساند و زبانش«لسان الغیب»باشد؛و این،عبارت است از مرگ هنر و هنرمندی و حقپوشی در صورت حجاب هنر کفر که با مهجوریت و بیخانمانی و بیوطنی و گمگشتگی و سرگردانی هنرمند در عالم بیعالمی ملازمه دارد و هر قدر از حقیقت که مقام ذات اوست-یعنی بقاء بعد از فنا و رفع تعینات و ارتفاع تعلقات-و قرب بیواسطه به حقیقت که مظهر آن است دور شود،بیشتر به این افتادگی در عالم بیمعنایی دچار میشود.
«وجه مشترک همه این مذاهب،عبارت است از اعتقاد به دوگانگی عالم علوی و الهی از یک سو و عالم سفلی یا دنیا از سوی دیگر،داشتن مفهوم انتزاعی از خدا با نفی احتمال هر گونه معرفتی نسبت به ذات او،پست شمردن عالم محسوس بر اساس تعالیم افلاطون درباره ماده و هبوط نفس آدمی از عالم برتر به عالم جسمانی،اعتقاد به قوای واسطه یا موجودات عالم برزخ که به واسطه ایشان فعل خداوند در عالم محسوس ظاهر میشود، ریاضتهای لازم برای رهایی روح از بند عالم حس و بالاخره،ایمان به کشف و شهودی که در حالت جذبه به انسان دست میدهد.
با این احوال، شواهدی در دست است که نشان میدهد،این ملل و نحل نو ظهور،موجب پیدایی شیوه تازهای در عالم هنر شدند که خود نیز به نوبت،حاصل همان امتزاج عناصر یونانی-رومی با عناصر شرقی بود."