چکیده:
مکاشفه صوری حالتی روحی است که در مواجهه با حقایق و در ارتباط خیال متصل با خیال منفصل برای سالک عارف حاصل می شود. در بسیاری از موارد، این مکاشفات صادق و رحمانی اند، اما اگر پای وهم و هواهای نفسانی در میان باشد و شیطان عرصه را برای تمثلات خود مناسب ببیند، موهومات را حقایقی انکارناپذیر می نمایاند. عارف برای تشخیص مکاشفات شیطانی از رحمانی به ناچار باید بعد از مفارقت از چنین مکاشفاتی و در مقام تحلیل ذهنی به ارزیابی آن بپردازد. عارف برای داوری صحت و سقم مکاشفات خود به معیارهایی نیاز دارد که متقن و مطمئن باشند. ازاین رو، در عرفان نظری، اصول و موازینی به این امر اختصاص یافته است. یکی از آن موازین عقل و احکام مبرهن عقلی است. در عرفان، عقل حجیت ذاتی دارد ازاین رو، نه تنها معارض برای معارف کشفی نیست، بلکه موید آن است، زیرا نسبت عقل با عرفان همانند منطق برای فلسفه است.
Formal unveiling is a spiritual state that is achieved by a mystical wayfarer when he encounters realities and as result of the relation of microcosmic world of imagination with macrocosmic world of imagination. On many occasions these unveilings are true and divine. However if there is an influence of illusion or sensual passions of the soul through which pave the way for Satan to cast its net to make illusions appear as undeniable truths، then the mystic is need of reason to distinguish satanic unveilings from divine ones through examination and rational analysis. In order to recognize right unveilings from wrong ones mystic need definite and well-grounded criteria. To this end، theoretical mysticism has provided some principles and standards including reasoning and well-established rules of reason. According to mysticism، reason has intrinsic authority so that not only it is not in conflict with the truths of unveilings but also supports them since the relation of reason to mysticism is that of logic to philosophy.
خلاصه ماشینی:
"استاد جوادی آملی نیز دربارۀ معیار بودن عقل برای مکاشفات عرفانی مینویسد: اما رجوع کشف و شهود عرفانی به برهان عقلی برای آن است که گرچه عارف در حین مشاهده احتمال خلاف نمیدهد و در چنین حالی موظف به توزین مطلب با میزان قسط و عدل نیست، لیکن بعد از زوال شهود و بازگشت به حال متعارف احتمال خلاف در ذهن انسان غیرمعصوم منقدح میشود.
پس، عقل در هیچ موردی به تخاصم با قلب برنمیخیزد مگر در موردی که برهان بر امتناع چیزی اقامه شود و همان چیز مورد ادعای شهود خارجی عارف قرار گیرد» (جوادی آملی، الف1386، ج2-5: 36) ازاینرو، نتیجهای که از طریق عقل و کشف حاصل میشود میتواند یکی باشد، گرچه طریق کشف بر طریق برهان ترجیح دارد (الترکه،1360: 209[پاورقی])، زیرا صورت در کشف صریح و خالص و غیرمشوب، و در برهان ضعیف و مختلط با حد لازم تنزل است.
(کربن، 1384: 25) پس، همۀ آنچه را که عقل محال میداند - مثل جمع ضدین، وجود جسم در دو مکان، قائم به نفس بودن اعراض و حتی مدلول هر حدیث و آیهای که عقل به دلیل تعارض از ظاهر آن صرف نظر کرده است - در عالم مثال تحقق دارند و بدین ترتیب، این عالم را عالم جمع اضداد گویند (محمود الغراب، 1993: 20)، زیرا این عالم گرچه با عالم مافوق خود یعنی عالم عقل و با عالم مادون خود یعنی عالم محسوسات تفاوت دارد، اما برخی از ویژگیهای آن دو عالم را در خود جمع کرده و به نحوی محلی برای ظهور اضداد شده است."