خلاصه ماشینی:
"فرضهای پژوهش: *آیا میتوان شناخت را به واقع تعریف کرد؟ *آیا شناخت دارای مراتب و درجاتی است؟ *آیا مفهوم شناخت نزد تمامی اندیشمندان و متفکران برخوردار از معانی یکسانی است؟ *آیا قدما و متجددان مفهوم شناخت را به معانی یکسانی به کار بستهاند؟ *آیا شناخت و دانش(علم)بار مفهومی یگانهای دارند؟ *چه نسبتی میان شناخت و عقل وجود دارد؟ *معیار باز شناسی حقایق از اوهام و خطاها چیست؟ *مسایل بنیادین جهان بینی متعلق شناسایی کدام یک از نحلههای شناخت است؟ *معرفت(شناخت)شناسی در پی نیل به چیست؟ *معرفت هنری مشتمل بر چه مسایلی است؟ *معرفت شناسی هنری چه نوع دانشی است و مباحث آن در برگیرنده چه حوزههایی میباشد؟ شناخت Cognition و :Knowledge شناخت(معرفت)یعنی دریافتن چیزی از راه حواس یا طرق دیگر و حصول تصور اشیا به عبارت دیگر،شناخت،نقشی از معلوم در ذهن و یا حضور خود معلوم نزد شناسنده(عالم)است که اولی را شناخت حصولی(وصولی)و آن دیگر را شناخت حضوری(وصالی)میگویند.
-آیا شناسایی انسانها نسبت به«شیئ واحد» یکسان است؟یا شناخت هر کسی پیرو ساختار دستگاه ادراکی او و شرایط ویژه خود اوست؟ -آیا میتوان یک واقعیت معین را یکجا و بطور کامل شناخت؟و یا این که شناخت کامل هیچ واقعیتی برای هیچ فردی میسر نیست و شناسایی انسانها با مسیر تکاملی،تدریجا به«حقیقت مطلق» نزدیک میشود و هرگز به آن نمیرسد؟ فلاسفه اسلامی بر خلاف ایده آلیستها معتقد به جهان خارج از ذهن هستند،و بر خلاف شکاکها و لا ادریون(آگنوستیستها)حقایق عینی را قابل شناخت میدانند اما هستی را مساوی با ماده (همچون ماتریالیستها)نمیدانند بلکه عقیده دارند که غیر از عالم ماده،حقایقی وجود دارد که بهره آنها از واقعیت نه تنها کمتر از بهره مادیات نیست که بیشتر و والاتر نیز هست،و از همه برینتر،وجود حق تعالی است که در عین مادی نبودن،واقعیت بخش هر واقعیت داری است."