چکیده:
در محاوره فایدون، افزون بر موضوع اصلی که اثبات جاودانگی نفس است، یکی از موضوعات فرعی عبارت است از ادّعای افلاطون مبنی بر اینکه حصول معرفت محض، طی زندگی دنیوی ناممکن است. نوشته حاضر نخست، به دنبال توصیف و تبیین همین مدّعا است. سپس میکوشیم با استفاده از مطالب خود محاوره، به تبیین معنای معرفت محض بپردازیم. برای معرفت محض، دو معنی ممکن ارائه کردهایم: الف- معرفت محض به معنی شناخت بیواسطه و ب- معرفت محض به معنی مثال معرفت (خود معرفت). همچنین تلاش میکنیم تا بر پایه این دو معنا از معرفت محض، دو دلیل در اثبات مدّعای افلاطون بیان کنیم: دلیل نخست از راه تفکیک شناخت بیواسطه از شناخت باواسطه و دلیل دوم از راه امتناع رسیدن تقلید به مثال خودش. مطالب فایدون، از بابت موضوع بحث، گاهی کوتاه و اندک است. هم با تفصیل مباحث و هم با برگرفتن نکتههائی از جاهای دیگر محاوره و بازسازی آنها، کوشیدهایم دلایل را تقریر و اقامه کنیم.
خلاصه ماشینی:
"در این صورت میتوان نتیجه گرفت که میان شناخت دنیوی با شناخت پس از مرگ، تفاوت ماهوی وجود ندارد و عقل و تعقل محض پس از مرگ، صورت منقحتر عقل و تعقل پیش از مرگ است؛ مشروط بر آنکه خود بستک، جزو کسانی باشد که فکر میکنند پس از مرگ فقط عقل و تعقل محض، برقرار خواهدبود؛ چون خود وی از دو رأی در باب چگونگی وجود نفس پس از مرگ، گزارش به دست میدهد: یکی حالت «عقل و تعقل محض» بدون آرزو و هوس و دوم حالت «عقل و تعقل محض» با آرزو و هوس (Bostock, 2002: 29).
او با توجه به معرفت محض در بندهای 67-66 و بهویژه در اشارت به مطلب بند c-d115 از محاورۀ فایدون مبنی بر یکی بودن شخص با نفس خویش، میگوید: «با این رأی، افلاطون آشکارا معتقد است که تحصیل آگاهی از راه بهکاربردن حواس خویش (که بخشی از بدن شخص هستند، فایدون d64 و بعد)، نتیجتا موردی از کسب آگاهی به صورت دست دوم (gaining information at secondhand) است.
با توجه به آنچه گفته شد، تنها راه ممکن برای اشیاء محسوس و احوال آنها، عبارت است از تقلید و تأسی مثال خودشان و این نیست مگر همان نزدیک و نزدیکتر شدن به مثل؛ بدون آنکه رسیدن باشد.
نکتۀ پایانی اینکه اگر کیمیای معرفت محض طی زندگی دنیوی، به هر دو معنی بیانشده، دستنایافتنی است و بلکه تنها ممکن است به معرفت محض به هر دو معنی ممکن نزدیک و نزدیکتر شویم، در این صورت مراتب گوناگونی از جستجوی شناخت بیواسطه یا تأسی به مثال معرفت را نزد آدمیان خواهیم یافت؛ سطوحی که نشاندهندة میزان پیراستگی نفس آنان از حس و محسوس یا آراستگی به فضایل است."