چکیده:
با پیدایش ناهنجاریهای رفتاری برخی دولتها در عرصه بینالمللی، نظیر نسل کشی، نهادهای بینالمللی تلاش کردند جهت جلوگیری از تشدید و ادامه اینگونه رفتارها، اقدامات پیشگیرانهایی را به عمل آورند. در این رابطه «دکترین مسئولیت حمایت» که در نوع خود میتوانست به عنوان بدیلی در مقابله با این خطر جهانی مورد استفاده قرار گیرد، مطرح گردید. لازمه این طرح این بود که دارای چنان قابلیتی باشد تا بتواند حاکمیت دولتها را مورد مواخذه جدی قرار دهد تا از این طریق بتواند رفتارهای ناهنجارگونه آنها را کنترل نماید. از آنجائیکه طرح مذکور دارای ابهاماتی است، این مقاله به بررسی علمی این موضوع میپردازد. سوال اساسی این است که خاستگاه نظری دکترین مذکور بر چه اساسی بوده و با استدلال کدام یک از نظریههای روابط بینالملل میتوان اثرات مثبت و منفی آن را در تعاملات بینالمللی توجیه و یا رد کرد. این مقاله بر پایه نگاه سازه انگاری و با استفاده از روش قیاسی به چگونگی نقش حاکمیت دولتها به عنوان ساختار -کنشگر بینالمللی اشاره کرده و در ادامه به تحلیل و ارزیابی دکترین مزبور میپردازد تا چگونگی نقش آن در مداخله جامعه جهانی بر حاکمیت دولتها و نیز کارآمد بودنش در رفع ناهنجاریهای بینالمللی مورد بررسی قرار گیرد.
خلاصه ماشینی:
بنابراين ، سؤال اساسي که در اين ارتباط ، مطرح ميشود، اين است که خاستگاه نظري و مبناي دکترين مسؤوليت حمايت و اثرهاي مثبت و منفي آن در جامعه بين المللي چيست ؟ پاسخ فرضيه مورد نظر اين است که بر مبناي نظريه سازه انگاري دکترين مسؤوليت حمايت به عنوان هنجار حقوق بشري، درصورت تعامل کنشگران (دولت ها)، به صورت فرايندي مثبت در روابط بين الملل عمل خواهد کرد؛ در غير اين صورت ، خود به يک ناهنجار بين المللي تبديل خواهدشد.
با توجه به نکات فوق در اين پژوهش ، تلاش بر اين است که اولا جايگاه حاکميت دولت ها به عنوان متغير اصلي(وابسته ) در بين نظريه هاي روابط بين الملل تبيين شود؛ ثانيا، چگونگي تاثير دکترين مسؤوليت حمايت به عنوان متغير مستقل برحاکميت دولت ها از منظر سازه انگاري الکساندر ونت بررسي و واکاوي شود.
برخي نيز ضمن تاييد اين دکترين ، از زاويه انتقادي به اين موضوع نگريسته اند؛ به اين معني که اگر تقاضاي مداخله براي کمک به گروه هايي که تحت خشونت دولتي هستند صورت بگيرد، ميتواند باعث اين باور شود که شورش به عنوان يک گزينه هميشه پيروز تلقي گردد( ٢١١٨:٧٥ ,Kuperman)؛ ولي اين نکته در همه پژوهش ها تا حدودي مورد غفلت قرار گرفته است : اولا جايگاه نظري اين دکترين در بين نظريه هاي روابط بين الملل برچه اساسي است ؟ ثانيا درباره بازتاب منفي اين موضوع که به نوعي ميتواند به عنوان اهرم فشار و يا به عبارت ديگر، به عنوان ابزاري مناسب در دست قدرت هاي بزرگ ، براي رسيدن به اهداف سياسي خود بهره برداري شود، اشارات کمي شده است که در نوع خود به عنوان خلأ هاي موجود در اين پژوهش ها قلمداد ميشود.