چکیده:
هدف : هدف مقاله حاضر، توسعه نظری حوزة هستیشناسیها از طریق مطالعه در زیربناهای فکری آنهاست . برای رسیدن به این هدف ، ضمن جست وجو در اولین تعاریف انجام شده دربارة هستیشناسیها و استخراج پایه های فکری آنها از این تعاریف ، به استخراج برخی مبادی فکری این ابزار از طریق تفحص در جنبه های فنی آن اهتمام میکنیم و سپس ، به بازخوانی آنها در فلسفه کواین میپردازیم . روش : روش پژوهش حاضر هنگام جست وجو و استخراج مفاهیم کلیدی از تعاریف هستیشناسیها، روش سندی و هنگام بحث در مورد بنیان های هستیشناختی آن ، رویکرد تحلیل مفهومی٣ است . با این رویکرد، چنانکه در بحث های نظری تداول دارد، میتوان مبادی فکری یک روش یا ابزار را تحلیل نمود. یافته ها: تحلیل ها نشان داد که یکی از بن مایه های فکری مهم هستیشناسیها مفهوم «تعهد هستیشناختی» کواین است . بر این اساس ، هستیشناسیها صرفا به موجودیت هایی تعهد دارند که قابل بازنمایی باشند. بدین ترتیب ، وجود و عدم موجودات منوط به قابلیت بازنمایی آنهاست تا موجودیت جوهری آنها در جهان واقعی. همچنین ، تحلیل شد که روابط موجود در هستیشناسیها را بر خلاف ادبیات موجود نمیتوان روابطی معنایی (Intensional) از جنس روابط اصطلاحنامه ها دانست بلکه روابط میان موجودیت ها در هستیشناسیها روابطی مصداقی (Extensional) با مرجع های سرراست است که از نگاه فلسفی، از معنا تهی است .
خلاصه ماشینی:
نظام های رده بندی دانش و اصطلاحنامه ها با چنین درکی از زبان بازنمایی شده اند و صرفا بدین دلیل است که در این نظام ها میتوان از وجود «معنا» میان روابط آنها سخن گفت زیرا هر نام به منزلۀ واسطی برای انطباع یا تجسم تصویر ذهنی آن شیء است .
همانطور که در ادامه خواهیم گفت ، این نظریه بیانگر «نسبیت هستیشناختی »٤ است که معنا را طرد میکند و وجود موجودات جهان را به یک تعهد نظری تقلیل میدهد و زبان را به زبانی با ارجاع های سرراست که فاقد ابهام معنایی است و بیان گر رابطۀ بین اجزاء موجودیت های یک مجموعه بر پایه نظریۀ مجموعه هاست ، می کاهد.
همچنین ، متونی با عناوینی چون «از اصطلاحنامه تا هستیشناسی » میبینیم که طوری صورت بندی شده اند که گویی هستیشناسیها ادامه اصطلاحنامه ها بوده و نوعی تکامل خطی را نسبت به آن طی کرده اند ( for ٢٠١٢ ,Hosseini Beheshti ;٢٠١١ ,Wielinga et al ;٢٠٠٥ ,example see: Lauser) هر چند این مقالات به جنبۀ عملی تبدیل اصطلاحنامه به هستیشناسی نظر دارند اما مطالعه ای نظری نیز انجام نشده است که فهم عمیق تری نسبت به روابط موجود در هستیشناسیها و مبادی معرفتی آنها به دست دهد و این فهم ، دید روشن تری برای پژوهش های این حوزه فراهم آورد.
گروبر در مقالۀ «دربارة قواعد طراحی هستیشناسیها برای اشتراک دانش »٢ ذیل تیتر «هستیشناسی یک مکانیسم تخصیص است »٣ میگوید در حوزة سیستم های اطلاعاتی «آن چیزی وجود دارد که قابل بازنمایی باشد» (١٩٩٥ ,Gruber).