چکیده:
به تبع جایگاه برجسته آموزه معاد در متون دینی، متفکران مسلمان نیز با هدفی هستی شناسانه و یا به منظور اثبات یا دفاع از تعالیم دینی به بررسی و تحلیل معاد پرداخته اند. در این میان گروهی از متکلمان و فیلسوفان مبتنی بر برخی مبانی، به انحصار معاد در جسمانی یا روحانی معتقد شده اند؛ اما عارفان همگام با بسیاری از متفکران مسلمان این انحصار را کامل ندانستند و معاد را در کیفیت جسمانی و روحانی آن پذیرفتند. عارفان در تبیین و تقریر این دیدگاه عمدتا از متفکران دیگر فاصله می گیرند و مبتنی بر مبانی ای همچون نظام مظهریت، حقیقت انسان، مرگ و معاد با اعتقاد به تفاوت نشئات مختلف قیامت، برای انسان در هنگام حشر لزوما بدن طبیعی عنصری قایل هستند و در مواطن استقراریه بهشت و جهنم، جهنمیان را دارای بدن طبیعی عنصری و بهشتیان را دارای بدنی طبیعی و لطیف می دانند.
خلاصه ماشینی:
"در این تبیین عرفانی- که در کلمات صدرا نیز با تقریری متفاوت بازگو شده است و در این مجال فرصت پرداختن به آن نیست- هم نظر برخی از اهل کلام مبنی بر مادی بودن حقیقت انسان به نحوی تأمین شده و حقیقت انسان یک امر مجرد محض و بریده از ماده که صرفا ارتباطی ابزاری و عرضی از سنخ تدبیر و تصرف با بدن مادی داشته باشد فرض نشده است و لذا پرسشها و ابهاماتی که پاسخشان با مبانی فلسفی دشوار مینمود، پاسخی مقبول مییابند؛ و هم نظر اهل فلسفه با تقریری که مطابقت بیشتری با متون دینی دارد تأمین میشود و نظر صرفا بر بعد مادی و نشئة دنیوی انسان متمرکز نمیشود، بلکه همین بعد مادی خود مظهری میشود برای ابعاد باطنی و غیرمادی حقیقت انسانی.
از دیدگاه ایشان حکم بر امری، منوط به ثبوت آن است و چگونه میتوان بر امر معدوم حکم به جواز اعاده کرد؟ (بهمنیار، 1375، ص 290؛ لوکری، 1364، ص 31؛ فخررازی، 1990م، ج 1، ص 138؛ همو، 1992م، ص 177)؛ و یا اگر بناست عقاب و پاداش به همان انسان مبتدا تعلق گیرد، لازم است معدوم با هویت شخصی خود، یعنی با تمامی ویژگیهای مختص به خود عود کند و بالتبع زمان نیز یکی از این ویژگیهاست و آیا این به معنای عینیت معاد و مبتدا نخواهد بود (ابنسینا، 1371، ص 154؛ شیرازی، 1369، ص 9، صدرالمتألهین، 1981م، ج1، ص 357) و آیا اعادة معدوم مستلزم تخلل عدم بین شیء و خودش نیست و چنین امری چگونه تصویر دارد؟ (صدرالمتألهین، 1981م، ج 1، ص 356)."