خلاصه ماشینی:
سلام بر پیامبران دانایی روزهایم را ورق میزنم صدای پای فصلها در گوشم میپیچد انگار سالهاست گمات کردهام در فراز و نشیب روزها و ساعتها ...
در گیر و دار کارهای نیمه تمام ...
با صدای تو در دستهای کوچکم میرقصید صدا میزنمت صدایم در دالانهای دلتنگی میپیچد و به دیوارة زمان میخورد و برمیگردد نامت زنگولههای طلایی پاییز را در جنگل ذهنم به صدا در میآورد تو همین جایی کنار کودکیهایم و ایستادهای در ابتدای بودن در ارتفاعات برفی بامداد دستی پیش بیاور و مادرانه کنار بزن این همه برفی را که بر شانه روزهایم نشسته است ...
پس یادت را به من برگردان و مشتی نور بر صورتم بپاش تا توان دیدن نادیدنیها را بیابم و مثل هفت سالگی، به معجزهای، دوباره بینا شوم سلام بر تو ای پیامبر دانایی...
/ مولای عشق سعیده اصلاحی مثل خدا یگانه و یکتاست نام تو تسبیح عاشقانة زهراست نام تو امن یجیب عقده گشا در علی شکفت عالم بهانه بود...
خدا در علی شکفت بر شانه کولهباری از ابر بهار داشت آن دستها که صاعقة ذوالفقار داشت حق با علیست؛ این همة درد دشمن است رسم تمام آینهها راست گفتن است نام تو را به زمزمه تکرار میکنم با هر اذان به عشق تو اقرار میکنم بر سفرة کرامت خورشید، هر غروب با تکهای ز عشق تو افطار میکنم نمناک میشود به امیدت صدای من میخواندت قناری خیس دعای من مولای عشق، عالی و اعلاست نام تو تسبیح عاشقانة زهراست نام تو /پینوشتها ۱.
یادداشتهای همکلاسی، سعیده اصلاحی ۳.