خلاصه ماشینی:
"وقتی صاحب مغازه در را باز کرد هوارد با نگاهی خجالت زده به مغازهدار که زن جوانی بود گفت:«مقداری آب دارید سخت تشنه هستم؟»زن دانست که او گرسنه است لیوانی شیر برای او آورد هوارد خیلی زود شیر را خورد و با ترس و دلهره پرسید:«قیمت آن چقدر میشود؟»مغازهدار پاسخ داد:«خداوند به ما دستور داده که هرگز برای محبتی که میکنیم پول درخواست نکنیم.
پس از چندین روز که زن آماده مرخص شدن از بیمارستان شد صورتحسابی روی میز او گذاردند زن با ترس و لرز فراوان آن را برداشت زیرا میدانست تا آخر عمر باید هزینه سنگین بیمارستان را بپردازد وقتی صورتحساب را باز کرد با کمال تعجب دید در آن نوشته شده است«کل هزینه عمل جراحی مساوی یک لیوان شیر است» دکتر هوارد کلی بله بزرگان ما گفتهاند: تو نیکی میکن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز *** ناراحت نشو عزیزم!"