خلاصه ماشینی:
"دکتر پرویز عباسی داکانی تشنگی آب عباس ماند و از غم طفلان در اضطراب یک مرد تشنه بود و نامرد بیحساب تنها نشسته بر لب آبی که آب بود مهر زلال همسر مولا،-ابو تراب- گفتا:مرا بنوش و بنوشان خدای را زین بیشتر مخواه که حالم شود خراب من تشنهی توام،و تو هم تشنهی منی گاه وصال آمده،ای تشنه!سر متاب عباس گفت:گرچه زلالی و لیک من هرگز ننوشمت!که نخواهم شدن مجاب از تشنگی اگر چه توانی نمانده است چون میتوان به شهد شهادت کنم عتاب؟ هستی تو عاشق من و من عاشق حسین اینجا حسین میکشدم جانب شراب آب شکست خورده ز عباس،نعره زد: «کای آسمان بریز که افتادهام ز تاب» و انگه سوار تشنه به بازوی حیدری دستی به آب برد و برآورد با شتاب در پیش روی برد کفی آب تشنه را اما نخورد و کرد دل آب را کباب امیر عاملی-قزوین (به تصویر صفحه مراجعه شود) روز حادثه لابهلای نخلها پیچید با گیسوان رها در باد و عطر پونههای وحشی را بیدار کرد از لابهلای نخلها پیچید با هیبتی همیشه به یاد ماندنی مردی که خواب دشت را در گامهای خویش آشفته کرد باز *** مردی که سقف غفلتم را روز حادثه بار دیگر فرو ریخت."