خلاصه ماشینی:
"شعر و نکته آشنای غریب جلال رفیع (به تصویر صفحه مراجعه شود) ز درد مردم و بر بسترم طبیبی نیست طبیب کیست چو اندر برم حبیبی نیست دل آشنای غریبانم و دریغ دریغ که در سرای خودم چون خودم غریبی نیست ز دوستان نجیبم نیامد آوازی در این ولایت ما دشمن نجیبی نیست؟ صلیب فاجعه بر دوش میکشم همه عمر مسیح دار فنا را چنین صلیبی نیست نه نای ناله نه سنگ صبوریم باقی است عجب مدار گرم شکوه و شکیبی نیست دل از فسانه فردا چگونه بردارم که صادقانهتر از این فسون فریبی نیست مرا چه قدر ز پرواز بر فراز فلک فراز نیست که در بستر نشیبی نیست هزار قصه به لب دارم و عجب دارم که پیش غصهء من قصهء عجیبی نیست به شهرزاد اسیر هزار و یکشب من بگو که بی تو در این باغ عندلیبی نیست به عشق بازی معشوق مرگ مفترخرم که در معاشقه با او مرا رقیبی نیست دوباره مرهم آتش نهادهام بر زخم که زخمسوزتر از مرهش لهیبی نیست چه سود از اینکه جلال رفیع خوانندم که از جلالت و رفعت مرا نصیبی نیست بهمن 97 *تصحیح: شعر زندان،که در شماره قبل با عنوان"آزادی در نقاب خواب"چاپ شده بود-در قسمتی که ذیلا ذکر شده است-به اینصورت تصحیح میشود: ...
از پشت پرده-پردهی تاریک لحظهها در پیچ و تاب بال و پرم پیچید موج رهایی آور آزادی"