خلاصه ماشینی:
"* نه،نه،همیشه هوا سرد بود خیلی سرد (هنوز مرده مینالد) خیلی دورتر از هستیام بودم اما نه شناور،بل مغروق *استیو اسمیت-انگلستان تاریخ خونها ریختند و در سنگها ریشه دواندند، با جامههای پشمی سفیدمان خون شمشیرها را پاک کردیم و گاه که هیچ سلاحی نداشتیم دندههایمان را در آوردیم و شمشیر ساختیم *کواهر سپاهیو-آلبانیا سرزمین تنها نیزههای تیزشان را برافراشتهاند سرو و صنوبر به سوی آسمان خاکستری و ابر آلود و در خلیج کف آبهای جوشان و آبهای افشان پرتاب میشوند تند و ظریف به سوی آسمان آشفته، و درختهای کاج به یک سمت خمیدهاند * مرغابی وحشی جفتش را میخواند و آوای ناهموار و حرصآلودش گیج میخورد و فرود میآید و باز برمیگردد و گیج میخورد و فرود میآید."