چکیده:
از مسائل دیرپای اخلاقی در حوزه روانشناسی اخلاق که فیلسوفان اخلاق بدان پرداختهاند، تحلیل «خطای اخلاقی آگاهانه» است. آیا ممکن است انسان، آگاهانه و عامدانه مرتکب خطای اخلاقی شود؟ اگر آری، این رخداد مستند به چه عاملی است؟ در پاسخ به این پرسش، دو رویکرد شناختی و غیرشناختی شکل گرفته است؛ دیدگاه اول، امکان ارتکاب خطای آگاهانه اخلاقی را منتفی میداند و معتقد است همواره خطای اخلاقی، مستند به جهل و فقدان معرفت است. دیدگاه دوم ضمن ارائه پاسخ مثبت به امکان وقوع این پدیده، ریشههای آن را هم در لایه معرفت و هم در لایه عناصر غیرمعرفتی در نظام اراده انسان جستجو میکند و حصر ریشه صدور خطای اخلاقی را در عنصر معرفت ناصواب میانگارد. به لحاظ تاریخی، نخستین فردی که دیدگاه نخست را مطرح نمود، افلاطون (مقرر دیدگاه سقراط) بود و اولین متفکر ارائهکنندة دیدگاه دوم نیز ارسطو بود. در این مقاله، این دو رویکرد به قرآن کریم عرضه شده و بر اساس آموزههای قرآنی، بین آنها قضاوت صورت گرفته است. نویسنده هیچ آیهای به نفع دیدگاه اول در قرآن کریم نیافته است؛ اما 7 دسته از آیات را در تایید دیدگاه دوم یافته که شکاف نظر از عمل و ضعف اخلاقی را ممکن و محقق دانسته و ریشههای غیرمعرفتی متعددی هم برای آن معرفی نموده است.
One of the ancient ethical problems in regard to psychology of ethics which is dealt by ethical philosophers has been analysis of conscious ethical error. Does human possibly commit ethical errors consciously and deliberately? If yes¡ what factor this documented event is upon? Two cognitive and non-cognitive approaches have been formed to answer this question. According to the first approach¡ the possibility of committing conscious ethical error is ruled out and it is believed that ethical error is always attributed to ignorance and lack of knowledge. Giving a positive answer to the possibility of occurrence of this phenomenon¡ the second approach searches for its roots within both cognitive and non-cognitive layers in human free will system and it considers that the root of occurrence of ethical error is related to incorrect knowledge. Historically¡ the first person who proposed the first approach was Plato (the one who fixed Socrates viewpoint) and the first person who proposed the second viewpoint was Aristotle. This paper is dealt with explaining these two approaches toward the Holy Quran and they are judged based on Quranic teachings. The author has found no verses supporting the first approach while 7 groups of the verses were found which confirm the second approach in that cleavage of viewpoint from action and ethical weakness is possible and realizable and has introduced various non-cognitive roots for it.
خلاصه ماشینی:
در سطح تحلیل در میان واقعگرایان، دو نظریه رقیب مهم برای تبیین این پدیده ارائه شده است: الف) رویکرد شناختی (نظریه افلاطون): چنین فردی درواقع از آگاهی و شناخت لازم و کافی برای عمل طبق وظیفه اخلاقی خود برخوردار نمیباشد.
تبیین با تفکیک میان دو گونه علم داشتن ارسطو با ظرافت و هوشمندی، ما را متوجه نوع دیگری از دانش بالقوه میسازد که بالقوه بودن آن مضاعف است و کارآمدسازی آن به دو مرحله اقدامات مقدماتی نیازمند است که وی با ادبیاتی متفاوت، این طیف سهگانه علم بالفعل، علم بالقوه سطح یک و علم بالقوه سطح دو را به سه گونه برخورداری از علم و به تعبیر خودش «داشتن دانش» تقسیم میکند: ـ در مرحله فعلیت، فرد از آگاهی نسبت به حقیقتی برخوردار است و در ضمن، بدان توجه کافی و تفصیلی دارد و در کمال هوشیاری و التفات، آن را مبنای تصمیمسازی و اقدام قرار میدهد.
اکنون نکته کلیدی این است که بر اساس آنچه در بخش مبانی در تحلیل نقش امیال از نگاه ارسطو گفتیم، معلم اول ما را بدین حقیقت مهم در عرصه حیات روانی و سازوکارهای اخلاقی آدمی رهنمون میگردد که امیال برانگیخته همچون عشق و عفت ـ بهویژه اگر شدت یابند ـ آدمی را در حالتی مشابه حالت مستی یا دیوانگی قرار میدهند و عقل او را تیره میسازند و آگاهیهای وی را از اثربخشی خارج میکنند؛ بهگونهای که نمیتوان فرد را به شیوه اثربخش «دارای» آگاهی برشمرد.