خلاصه ماشینی:
"جهان گشت ازان خوب پر گفت و گوی کزان گونه کس نشنید موی و روی ج (3/10/69- 66) بنابراین این احتمال وجود دارد که سیاوش در نظر رستم بنا بر شکل ظاهر تداعی کننده سهراب باشد، به همین خاطر رستم جان بر سر مهر او میگذارد و او را آنگونه که شایستهی پهلوان است، میپروراند.
به یزدان که تا در جهان زندهام ج بکین سیاوش دل آگندهام بران تشت زرین کجا خون اوی فرو ریخت ناکاردیده گروی بمالید خواهم همی روی و چشم ج مگر بر دلم کم شود درد و خشمج (3/173/2641-2635) طبق ابیات مذکور میزان تأثر رستم در مرگ سیاوش بیش از مرگ سهراب است.
همی جنگ با چشم گریان کنم ج جهان چون دل خویش بریان کنم (3/172/2622) علت این امر، این است که پهلوان با سیاوش مأنوس شده بود و با او از نزدیک ارتباط داشت و او را مطابق میل خود و آنگونه که میخواست پرورش داد؛ در حالی که سهراب فقط از نطفهی رستم به وجود آمده بود و غیر از آن با تهمتن ارتباطی نداشت .
(اسلامی ندوشن،1374:89) پذیرش دایگی رستم منحصر به سیاوش نیست؛ او در پایان عمر خود به سفارش اسفندیار، تربیت بهمن را نیز به عهده میگیرد: تهمتن ببردش به ایوان خویش ج همی پرورانید چون جان خویشجج (6/314/1540) «بهمن بعد از مرگ پدرش، جای سیاوش را در نزد رستم میگیرد» (یوسفی،2536: 175)و از او آیین پهلوانی و فرهنگ میآموزد.
هر چند سرشت سهراب مطابق میل و شبیه رستم نبود اما با مرگ او به عذاب وجدان مبتلا میشود لذا با نثار عشق و عواطف به شاهزادهای که تداعیکنندهی فرزندش است این آسیب را جبران میکند."