چکیده:
شاهنامه، این اثر بزرگ حکیم طوس که به اعتراف همگان یک شاهکار جهانی است، آنگونه که شایسته است در جهان عرب معرفی نشده و منشا اثر نبوده است. طی سالیان گذشته، نویسندگان و شعرای عرب در برابر این میراث سترگ بشری، غالبا برخوردی چندگانه داشتهاند.گروهی، در کنار اعتراف به بزرگی آن، نشانههایی از شعوبیگری ایرانیان و آئین زرتشتیگری را در آن دیده و برجسته نمودهاند. این عده با بزرگنمایی ابیاتی که در آنها فردوسی از عربها با عنوان، قومی بدوی و پابرهنه یاد نموده، شاهنامه را در مقابل فرهنگ گذشته عربی خود و حتی اندیشة اسلامی قرار دادهاند. اما در برابر این گروه، برخی دیگر اعتنایی به این امر نکرده، بزرگترین ستایشها را از این شاهکار ماندگار به عمل آوردهاند، گروه سومی نیز وجود دارند که راهی بینابین نسبت به شاهنامه در پیش گرفته، زبان به انتقاد، و نیز تمجید از آن گشودهاند. ادب عربی قدیم، از شعر حماسی مانند شاهنامه و ایلیاد هومر بهکلی خالی بوده است. به نظر میرسد نادیده انگاشتن جایگاه بلند شاهنامه از سوی برخی، بیش از آنکه معلول حقایق تاریخی باشد و جنبه آئینی داشته باشد، ناشی از احساس نقصان ملی و قومی در نزد آنها بوده است. در ابتدای قرن گذشته، با ظهور عنایت به شعر و ادب فارسی در محافل ادبی در مصر و عراق، بارقههایی از امید پدید آمد و انتظار میرفت با گذشت زمان، شاعران و ادیبان معاصر عرب زبان که برای غنی نمودن شعر خود در جستجوی افسانهها و داستانها در پیشینة دیگر ملل بودند، به این کاخ بلند فرهنگ و هنر و ادب فارسی بیشتر روی بیاورند و از آن بهره گیرند، اما متاسفانه این اتفاق رخ نداد و عکس آن به وقوع پیوست. این مقاله، کم توجهی به این اثر جاودان را بررسی مینماید.
خلاصه ماشینی:
شاهنامه، فرهنگ ایران باستان، شعر حماسی، شعر جاهلی، شعوبیگری، آیین زرتشت ١ـ مقدمه محققان و دانشمندان بزرگ خارجی که دربارة شاهنامه تحقیق کردهاند، در مقایسه آن با شاهکارهای معروف حماسی جهان، به این نتیجه رسیدهاند که شاهنامه بالاتر از شاهکار ادبی یک ملت است و باید آن را جزو شاهکارهای جهانی و بزرگترین حماسه عالم و از مواریث جاودانی بشری قلمداد کرد و به همین سبب آن را تقریبا به همه زبانهای زنده دنیا، حدود سی زبان، ترجمه کردهاند.
بنداری در ترجمة خود از کتابهای تاریخی چون ترجمة طبری، حمزه اصفهانی و مسعودی برای بیان روایاتی جز آنچه فردوسی یاد کرده یا رویدادهایی که به ایران نپرداخته، بهره برده است (همو، ٢٧) او با کار نارسا، از اهمیت شاهنامه کاست و ارزشهای هنری و زیبایی آن را فرو گذارد و آن را به یک کتاب تاریخی تبدیل کرد که نمیتوانست از نظر ادبی منبع الهام برای شاعران عرب باشد.
دکتر عبد المنعم حسنین استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه عین شمس و یکی از پیشوایان این ادبیات در مصر و جهان عرب نیز، مقالهای جالب درباره فردوسی و شاهکار وی نوشته، و در سال ١٣٤٨ش، در مجلة دانشکده ادبیات دانشگاه مذکور چاپ کرده است.
و در سال ١٣٦٤ش، دکتر محمد رجب النجار، استاد فرهنگ عامه دانشگاه کویت نیز، مقالهای درباره یکی از حماسههای عامه عرب به نام «سیره فیروز شاه»، نوشته و ثابت کرده که این حماسه در حقیقت ترجمه عامیانه، مختصر و آزاد، از شاهنامه فردوسی است (النجار، ١٣٦٤، ٥٣).