چکیده:
علوم شناختی بعد از چند دهه کناره گیری نسبی از مساله شناخت حیوانات مجددا به این مقوله علاقه نشان داده است. طی 2 دهه اخیر مقالات عدیده ای درباره شناخت در سایر جانداران به ویژه نخستی ها به چاپ رسیده است. این مقالات حکایت از آن دارند که به غیر از نخستی های عالی تر، سایر جانداران از تقلید به معنی اخص کلمه عاجزند. اما نخستی ها تا حدی قادر به درک قصدمندی و تقلید رفتار دیگران بوده و در آنها یادگیری اجتماعی و نوعی فرهنگ ساده وجود دارد. با این حال شواهد علمی درباره احتمال وجود تئوری ذهن، توانایی انجام نیرنگ و فریب آگاهانه و انتساب حالات ذهنی به دیگران از جمله هم نوعان متناقض، مبهم و ناکافی هستند. این مقاله به جمع بندی شواهد معاصر می پردازد.
خلاصه ماشینی:
"تصور کنید نوعی روش جدید شکستن گردو در میان حیوانات ایجاد گردد(تنوع)که با روشهای دیگر متفاوت و با موفقیت زیادی همراه است (انتخاب)؛هر گاه این رفتار با روش جدید قدرت تکثیر یا تداوم داشته باشد(وراثت یا محفوظ ماندن)رفتارهای ناکار آمدتر حذف میکند و خود حاکم خواهد شد و همین طور به تدریج رفتارهای پیچیده تر ظاهر میگردند.
آزمایشهای مشابه این مطالعه در شامپانزهها صورت گرفته است؛مشخص گردیده است که شامپانزهها نیز در این زمینه مانند کودکان 12 ماهه عمل کرده و هنگام پرش غیر مترقبه مستطیل در زمانی که مانعی درکار نیست دچار بهت و نگریستن طولانی تر به صفحه نمایشگر میشوند به عبارت دیگر در شامپانزهها نیز نوعی انتساب هدف داری دیده میشود(اولر و نیکلس،2000).
اما پاسخ سؤال جنجالبرانگیز پرماک(Premack)و وودروف(Woodruff) چیست؟ آنها در سال 1978 در مقاله ای پرسیده بودند:«آیا شامپانزه دارای نظریه ذهن است p 1 p ؟»شامپانزهها متوجه نگاه هم نوعان خود و انسانها میشوند آنها همچنین متوجه نوعی قصدمندی در رفتار دیگران هستند(اولر و نیکلس،2000)ولی آیا آنها از این حالات به وجود نوعی«ذهن»در خود و دیگران میرسند؟ آیا شامپانزهها برای موجوداتی که با آنها تعامل دارند، آگاهی و ذهن قائل هستند؟ تحقیقات علمی در مورد اینکه آیا شامپانزهها خود را میشناسند،با فعالیتهای گالوپ(Gallup)در سال 1970،دچار تحولی عمده گردید.
آیا شامپانزهها به نوعی به مفهوم ذهنهای دیگران رسیدهاند؟ آیا آنها برای هم نوعان خود و انسانها دیدگاه،منظر،باور و اعتقاد قائل هستند؟ آیا شامپانزه میتواند جهان را از منظر دیگران ببیند و فرض کند؟ پاسخ تمامی این سؤالات جواب مسئله پرماک و وودروف خواهد بود:داشتن تئوری ذهن به این معناست که موجودی باتوجه به رفتار سایرین برای آنها حالات ذهنی قائل شود."