چکیده:
«کارل گوستاو یونگ »، یکی از برجسته ترین متفکـران معاصـر اسـت کـه موضـوع کهن الگوها و بازتولید آنها در قالب اسطورههای سیاسـی مـدرن را بررسـی کـرده است . از منظر یونگ ، کهن الگوها مقولاتی اند که از گذشته هـای دور و از اعقـاب و نیاکان (حیوانی و انسانی ) ما به ارث رسیدهاند و بخشی از ناخودآگاه ما را تشکیل می دهند. کهن الگوها در گذشـته هـای دیـرین در قالـب افسـانه هـا و اسـطورههـا خودنمایی می کردند؛ اما - برخلاف پیش بینی روشنگری - آنهـا نـه تنهـا از بـین نرفتند، بلکه زندگی سیاسی مدرن را نیز دستخوش تحولات بسیار نمودنـد. یکـی از برجسته تـرین ایـن تحـولات، شـکل گیـری ایـدئولوژیهـای سیاسـی مـدرن و جنبش های تودهای است . به بیان ساده، کهن الگوها در عصر مدرن به شکلی دیگر به حیات خود ادامه دادهاند. بر ایـن اسـاس مقالـة حاضـر قصـد دارد بـر مبنـای چارچوب نظری یونگ ، ارتباط اسطورههای سیاسی مدرن را با کهن الگوها بررسی کند. پرسش اصلی مقالة حاضر این است : چگونه کهن الگوهـای گذشـته ، در روان انسان مدرن بازتولید شود؟ فرضیة مقالة حاضر این است که این کهـن الگوهـا در ضمیر ناخودآگاه انسان رسوب کردهاند و رهبران فرهمند (کاریزماتیک) مدرن بـا بازمفصل بندی کهن الگوها، مجددا آنها را فعال می سـازند. رهیافـت مقالـة حاضـر اندیشه شناسی است . بدین معنا که فرایند شکل گیری کهن الگوها در عصر مـدرن را بازسازی می کند. روش مقاله نیز تحلیل محتوای کیفی است . بدین معنا که بـه تحلیل (استنباط، استدلال بر له یا علیه ) اندیشه ها و مفاهیم مرتبط با کهن الگوها می پردازد. می توان مهم ترین یافتـة تحقیـق حاضـر را چنـین برشـمرد: در عصـر مدرنیتة متاخر، کهن الگوها همچنان در ناخودآگاه روانـی انسـان حضـور دارنـد و بحرانهـای اجتمـاعی - روانـی (هماننـد سرگشـتگی میـان سـنت و مدرنیسـم ) می تواند این فرصت را در اختیار رهبران فرهمند (کاریزماتیک) اقتـدارطلب قـرار دهد تا آنها را مجددا فعال سازند. به بیان ساده، در عصر حاضـر همچنـان زمینـة شکل گیری ایدئولوژیهای تمامیت خواه - بر مبنای کهن الگوها - مهیاست .
خلاصه ماشینی:
"ارسطو با پذیرش تقلید به عنوان پایـه آثـار ادبـی و هنـری، بـه مقابلـه بـا افلاطـون برخاست و بیآنکه نامی از استاد خود به زبان بیاورد، با رد آرا و اتهامات او درباره زیانبـار بودن شعر، نشان داد که شعر برای جامعه نه تنها لازم ، بلکه مفید نیز هست .
«افلاطون وقتی که از نظرگاه حکمت و اخـلاق بـه شـعر مـینگـرد، زیبـایی شـعر را فراموش میکند و آن را نادیده میگیرد و فقط به این میاندیشد که فایـدة آن چیسـت ؟ از خود میپرسد که آیا شعر دانشی هست که برای تهذیب و تکمیل انسان به کار بیایـد؟ تحقیق میکند که آیا شاعر میتواند آموزگار تقوی و فضیلت باشد، یا آنکـه موجـب رواج گمراهی و تباهی خواهد شد؟ و بالاخره بحث میکند که آیا شاعر بـرای جامعـه و مـردم خطری بزرگ است که باید از آن اجتناب کرد یـا نعمتـی ارزنـده اسـت کـه بایـد بـدان شادمان و خرسند بود؟» (زرین کوب ، ١٣٧٣: ٢٨٢) شرایط اجتماعی عصر افلطون برای شناخت بهتر دیدگاه افلاطون درباره شعر، لازم است اوضاع اجتماعی آن روز آتن را از نظر بگذرانیم : ١.
نکته قابل توجه بعدی این است که به طور مستقیم یا غیرمسـتقیم و در مقایسه با هر کتاب دیگری درباره نقد ادبی، توجه بیشتری را به خود جلب کـرده اسـت ؛ بنابراین تاریخ نقد ادبی بدون آشنایی با رساله «فن شعر» ارسطو چه به زبان اصلی، یـا بـه صورت ترجمه ، روشن نخواهد بود."