چکیده:
یکی از مولفههای هویتبخش در فرد و جامعه، آموزش یا تعلیموتربیت است. اهمیت این امر- یعنی تعلیموتربیت- بهویژه در جهان امروز که ثبات هویتی وجود ندارد و افراد، جوامع و ملتها دیگر نمیتوانند مثل گذشته به گونهای طبیعی یا سنتی و همان گونه که خودشان میخواهند زندگی کنند، دو چندان شده است. به همین جهت در همة کشورها، آموزشوپرورش ملی و عمومی، مسئولیتی خطیر و تعیینکننده بر دوش دارد. ضمنا منظور از تعلیموتربیت وجه عمدی و آگاهانه یا قصد شدة آن است و نه صرف آموزش و یاد دادن دانشها و مهارتهایی که برای گذران زندگی روزمره مورد نیازند.برنامهریزی درسی و آموزشی اگر بدون تکیة صرف بر جنبههای سطحی و ظاهری، و فراتر از انتقال مقداری دانسته و معلومات به دانشآموزان، و حتی تربیت متخصص، به گونهای طراحی و اجرا شود که محصول آن بار آمدن مردان و زنانی باشد با ویژگیهایی چون دارای ثبات شخصیتی، برخوردار از تفکر منطقی،اهل سازش و مدارا، دارای عزت نفس، خودآگاه، پایبند به اخلاق و معنویت، معتقد به دین، علاقهمند به فرهنگ و میراث فرهنگی- سرزمینی خود و... . چنین افرادی دارای هویت پایدار خواهند بود. بهطوری که میتوانند بر دیگران نیز موثر واقع شوند و در نهایت در تکوین هویت اجتماعی و هویت ملی هم تاثیرگذار باشند. در این نوشتار، به تبیین ارتباط میان برنامههای درسی- با تاکید بر جامعة ایران- و هویت، اعم از هویت فردی و هویت ملی، میپردازیم
خلاصه ماشینی:
"برنامة درسی ما و هویت ملی اکنون ببینیم برنامههای درسی که از آغاز تا امروز از سوی دستگاه آموزشوپرورش کشور بر مدارس اعمال شده و همچنان اعمال میشود، اولا چگونه و به چه میزان در تغییر یا بازسازی هویت فردی و هویت ملی دانشآموزان مؤثر است و ثانیا وضعیت کنونی ما از این نظر چگونه است و چشمانداز متصور از آن چیست؟ نخست باید دانست که دو مفهوم کلیدی این نوشتار، یعنی «هویت ملی» و «برنامة درسی» هر دو از مفاهیم و موضوعات جهان جدید و به تعبیری «جهان مدرن»هستند که مثل بسیاری از مفاهیم و موضوعات دیگر بر ما وارد و یا به ما تحمیل شدهاند.
در واقع بر همین اساس و با همین ذهنیت بود که پارهای از علمای مسلمان، نه تنها در ایران که در عثمانی و هند نیز، در آغاز به علوم جدید تجربی که از غرب میآمد نهتنها رغبتی نشان ندادند بلکه حتی به آن با چشم انکار نگریستند تا جایی که مثلا، در مورد پدید آمدن پارهای از چیزها، به خلقالساعه (برای نمونه، اعتقاد به اینکه خداوند ابرها را مستقیما میفرستد و باران میبارد، نه اینکه ابرها در نتیجة بخار آب تشکیل میشود) بیشتر اعتقاد داشتند تا به تجربه، و این باور در عامة مردم که تابع آنها بودند، با شدت تمام نهادینه شده بود.
حتی در زمینة آموزشهای علوم پایه چون فیزیک، شیمی، زیستشناسی و مانند اینها، برنامههای درسی نمیتوانند حداقل همان روح پوزیتیویستی را که در این علوم وجود دارد- و در واقع تمدن غرب مدیون آن است، و برای مثال ژاپن هم اگر توفیقی کسب کرده، از راه چنگ زدن به همین شیوه بوده است- به دانشآموزان القا کند."