چکیده:
تلقیهای سنتی از هرم بزرگ هستی، هر یک به نحوی در دوران جدید تفکر غربی به ویژه پس از قرن هیجدهم رو به ضعف و اوفول نهاد و موجب شد تا این بنیان وجودشناختی تفکرپیشامدرن، در معرض نسیان، نادیده انگاشتن و یا انکار قرار گیرد. در میان نقض و انکارهای ناظر به هرم بزرگ هستی در دوران جدید، نقد بنیادین هایدگر به این نحوه تلقی از هستی و مراتب آن، تفاوتی بنیادین با رویکرد سایر منتقدان داشت. او برخلاف اغلب منتقدان هرم بزرگ هستی که عمدتا با نقدی موضعی، تقریرهای سنتی را در این باره غیرقابل قبول میانگاشتند، به نحوی کلی، این نحوه تلقی از هستی را از آن رو که سببساز فراموشی پرسش از معنا و حقیقت وجود شده بود، ناصواب و ناتمام میانگاشت. به زعم هایدگر، مد نظر آوردن وجود به مثابه بنیاد که یکی از اصلیترین مبانی نظری بسیاری از تقریرهای مدرسی از هرم بزرگ هستی است، نافی مواجهه با حقیقت وجود به مثابه ذات نامستوری است. در این تقریرها، مبدأ نخستین در جایگاه حقیقتی که وجود و ماهیت در آن همپوشانی دارد، جای بحث و پرسش از معنا و حقیقت وجود را میگیرد. علاوه بر این، نادیده انگاشتن تمایز هستیشناختی در تقریرهای فلسفی از هرم بزرگ هستی، ماهیت خداشناسانه این تقریرها، ابتنای اغلب آنها بر نظام مقولات ارسطویی و معرفتشناسی بازنمودی و ارائه تصویری ناتمام و غیراصیل از انسان در اغلب آنها، مهمترین محورهای نقد هایدگر به تلقیهای سنتی و جدید از هرم بزرگ هستی را تشکیل میدهد.
خلاصه ماشینی:
متعاطیـان متافیزیک در طول تاریخ ، غالبا در مواجهه با این مسئله ، بحـث از موجـود برتـر و مبـدأ نخسـتین موجودات در هرم بزرگ هستی را پیش کشیده اند و آن را نیز به مثابه یکـی از موجـودات و البتـه برترین آنها مد نظر آورده اند، حال آنکه از منظر هیدگر، وجود در رخ نمایی های گونـاگون خـویش هیچ گاه بـه نحـو عینـی و ابژکیتـو در دسـترس نیسـت و در عـین حـال کـه مایـه آشـکارگی و دسترس پذیری موجودات به شمار می رود، اما خود همواره خویشتن خـویش را از دسـترس تفکـر مفهومی مبتنی بر بازنمود پنهان می دارد و هرگز در چارچوب موجودی خـاص - اگرچـه برتـرین آنها - فراچنگ نمی آید.
/ بر این اساس ، هیدگر با تأکید بر اینکه مواجهه عمده ما بـا اشـیا، مواجهـه ای م̂Hل اندیشـانه و مبتنی بر انس عملی با موجودات است ، تلاش فیلسوفان بـرای کشـف حقیقـت اشـیا مبتنـی بـر شیوه ای فرادستی را تلاشی ناکام تلقی می کند که نسبت اشیا با انسان و نیز با یکدیگر را چنان که باید مد نظر نمی آورد و در فرآیند شناخت ، انسان را موجودی جداافتاده از اشیا و در برابر آنها تصور می کند، در حالی که به زعم هیدگر، اشیا همواره در بستر یک زمینـه و سـیاق پـیش روی آدمـی حاضر می شوند و آشکارشدن موجودات پیش روی آدمی ، خود یکی از انحاء وجودی انسان اسـت که از در عالم بودن او نشئت می گیرد.