چکیده:
در این مقاله رابطه و نسبت پرسشگری با امر مقدس در منظومهی فکری مولوی به شیوهی تحلیلی بررسی میشود. در آغاز جهاننگری مولانا در رویکردی کلی در باب خاستگاه، جایگاه، حدود، توانایی و ویژگیهای ترازهای معرفتی، و سپس جایگاه علوم، فنون، هنرهای بشری و شیوههای فلسفی و منطقی، و لزوم بهکارگیری و سودمندی موضوعات یاد شده نه تنها در زندگی دنیوی، حتی گاهی به عنوان وسیلهای برای رستگاری آنجهانی بررسی میشود؛ هرچند مولوی در هرحال امتیاز غیرقابلانکاری برای بینش و شهود عرفانی برآمده از خاستگاه وحیانی قایل است. در قلمروی امر مقدس مولوی ضمن اشاره به آسیبها و زیانهای بهکارگیری دانشهای بشری در این ساحت، و لزوم سنخیت و مناسبت میان ابزار و موضوع مورد مطالعه، به ناتوانی و ناکارآمدی پرسشگری در قلمروی امر مقدس و لزوم صبر و سکوت در ساحت قدسی و وحیانی انسان کامل (عقل کل) و قرآن کریم تأکید میورزد که این دو نزد مولوی واسطهای میان انسان و خدا و متصل به خاستگاه الهی قلمداد میشوند و از امتیاز مصونیت از خطا و اشتباه برخوردارند
خلاصه ماشینی:
مولوی همچنین در باب لزوم سنخیت میان پرسش و پاسخ ، توجه و در نظر داشتن خاستگاه ، سرچشمه و به تبع آن تراز وجودی میان سؤال و جواب را یادآور میشود (مولوی، ١٣٧٩، ٣\١١٣٧؛ نیز نک : همـان ، :(1124 «هم از آن سـو جـو جواب ای مرتضـی کیـن سـؤال آمـد از آن سو مـر تو را» (مولوی، ١٣٧٩، ٣\١١٣٧؛ نیز نک : همان ، ١١٢٤) شهود عقلی یا ایمانی که مولانا با تعبیر«عشق با فر و بها» از آن یاد میکند، تنها عامل رهایی و آزادی از وسوسه ، بحث های فلسفی و گفتگوهای بیثمر شمرده میشود: «عشق بـرد بحث را ای جـان و بس کـو ز گفت وگـو شـود فریاد رس » (مولوی، ١٣٧٩، ٣٢٣٠،٣٢٣٣،٣٢٤٠/٥) در مثنوی نیز مولوی به استناد آیه (اعراف ، ٢٠٤) ضمن پاره ای استدلال ها و اشاره به اختلاف مراتـب میان انسان ها و لزوم پیمودن مدارج کمال و تعالی به صورت تدریجی: «گوشها را حق بفرمـود أنصـتوا» (همان ، ١٦٢١/١-١٦٢٤؛ همان ، ٣٤٥٥/٢-٣٤٥٦ )، به همین نتیجه میرسد: مولوی در داستان «لقمان کریم صبرخو» سکوت و صبر را مایۀ سـرعت و سـهولت در یـافتن پاسـخ و گشایش فروبستگیها، و گرانمایه ترین کیمیا، و پناه و دافع غم برشمرده است : «چـون نپـرسـی زودتـر کشفت شـود مـرغ صبـر از جمـلـه پـران تـر بـود» (همان ، ١٨٤٢/٣-١٨٥٤) «گـر شـوم مشغـول اشکـال و جواب تشنــگـان را کــی تــوانـم آب داد گـر تـو اشکـالــی بـه کلـی و حـرج صبــر کـن الصبـــر مفتــاح الفـرج احتمــا کــن احتمــا ز انـدیشه هـا فکــر شیـر و گـور و دلهـا بیشه ها» (همان ، ٢٩٠٧/١-٢٩٠٩) مولانا «گفت » و«نشان جستن را» در برابر امر قدسی مایۀ رسوایی و نشـان بیمـاریهـای اخلاقـی و روحی میداند، و «صبر و خاموشی» را در برابر امر «انصتوا» عامل جذب رحمت الهی برمیشمارد (همان ، ٢٧٢٣/٣-٢٧٢٦؛ دربارة فواید خاموشی و مضرات سخن نیـز نـک : همـان ، ٥٦٥/١-٥٧٧].