چکیده:
مسئله معرفت نفس و ملازمه آن با معرفت خداوند، از ابتدای شکلگیری اسلام و اندیشه اسلامی، به تأثر از روایات صحیحه معصومان در میان مسلمانان مطرح شد. در این میان، فیلسوفان مسلمان تحت تأثیر آموزههای اسلام، در تبیین این مسئله بسیار کوشیدند و آن را به عنوان یکی از مسائل حکمت اسلامی مطرح کردند. حکمای مسلمان، این مسئله را از دو منظر معرفت حضوری نفس و شناخت حصولی آن محل بحث و کنکاش قرار دادند. در حوزه علم حصولی، آنها کوشیدند برهانی بر ملازمه بین معرفت نفس و معرفت رب عرضه کنند. در این مقاله روند شکلگیری این برهان، که ما آن را «برهان معرفت نفس» مینامیم، از زمان فارابی تا صدرا بررسی میشود. هرچند مشائیان از این برهان نهایتا اثبات عالم مفارقات یا محرک غیرمتحرک را نتیجه گرفتند، اما سهروردی نخستین کسی است که صراحتا توان اثباتی این برهان را اثبات واجبالوجود دانست و بعدها صدرا چهار تقریر از این برهان عرضه کرد.
The problem of the knowledge of human soul and its correlation to God's knowledge have been introduced between Muslims of the beginning of Islamic age and thought، using at correct traditions for ahl ul-bayt. Muslim philosophers' affected by Islamic teachings have studied in this respect and raised its problem as an Islamic philosophical problem. They discussed this problem from two angles: presence knowledge of soul and acquired knowledge of soul. In area of latter، they have tried to give an argument on the correlation between soul's knowledge and God's knowledge. In this paper، we have examined process of formation for this argument since Farabi to Mulla Sadra; in the paper، it has been regarded as an argument of soul's knowledge. However Prepatetics have concluded a proof on incorporeal world and the unmoved moving from this argument، but Sohravardi is the first who frankly proved the existence of God by the proof. And Later Mulla adra presented the proof by four explanations.
خلاصه ماشینی:
"١. رد پای برهان معرفت نفس در فلسفه مشاء هرچند در آثار حکمای مشاء برهانی که به صراحت از طریق معرفت نفس به معرفت رب نائل آمده باشد به چشم نمی خورد (به جز در برخی آثار میرداماد)، مشائیان برای اثبات وجود عقل فعال و نیز اثبات وجود محرک غیرمتحرک به براهینی تمسک کرده اند که در برخی مقدمات آنها از نفس (اعم از نفس فلکی و انسانی) و عوارض آن مدد گرفته شده است .
٥. مقایسه تقریرهای صدرا با تقریرهای برهان در مکاتب مشاء و اشراق پس از بررسی سیر تاریخی برهان معرفت نفس مشخص شد براهین اشراقیان شباهت بیشتری به برهان مد نظر حکمت متعالیه دارد؛ هرچند فلاسفه اشراق از حد وسط خروج نفس از قوه به فعلیت در برهان خود استفاده نکرده اند، اما با اعتقاد به حرکت نفسانی برای افلاک و به ویژه اعتقاد به حادث بودن نفس انسانی و احتیاج آن به مرجحی غریجسمانی ، گاه صراحتا به طریقیت نفس برای اثبات واجب اذعان کرده اند.
از سوی دیگر، با دقت در اینکه صدرا خروج نفس از قوه به فعلیت نسبت به معقولات را در برخی تقریرهایش به عنوان یکی از مقدمات برهان اخذ کرده ، اینکه در نتیجه برهان به اثبات واجب تعالی یا یکی از مبدعات مجرد او حکم کرده و نیز با توجه به اینکه مشائیان برای افلاک قائل به حرکت و نفس بوده اند، می توان ادعا کرد که عبارت های مشائیان نیز به مثابه پیشینه ای از برهان مد نظر و یکی از عوامل مؤثر در شکل گیری برهان معرفت نفس در اندیشه صدرا بوده است ."