چکیده:
هدف از پژوهش حاضر، بررسی رابطه بین ابعاد هوش سازمانی با یادگیری سازمانی در بین دبیران و مدیران زن مدارس مشکین شهر بود. پژوهش حاضر برحسب عنوان و با توجه به نحوه گردآوری داده ها، توصیفی و از نوع همبستگی است و جامعه آماری پژوهش شامل کلیه معلمان و مدیران زن مدارس مشکین شهر بود که برای معلمان برابر با 480 نفر و برای مدیران برابر با 50 نفر که ازطریق جدول مورگان 213 نفر به عنوان نمونه آماری برای معلمان و44 نفر به عنوان نمونه آماری برای مدیران به شیوه نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب شدند. برای گردآوری داده ها از دو پرسش نامه یادگیری سازمانی نینف1 و هوش سازمانی آلبرخت2 استفاده گردید. داده های به دست آمده ازپژوهش، با روش آمار توصیفی - تحلیلی و نیز روش های آمار استنباطی و هم چنین با استفاده از نرم افزار تحلیل داده ها در علوم اجتماعی (SPSS) نسخه 16و به کمک ضریب همبستگی گشتاوری پیرسون و هم چنین نتایج رگرسیون چند گانه مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفت. براساس یافته های پژوهش، بین یادگیری سازمانی با هوش سازمانی در سطح اطمینان (05/0α=) رابطه معناداری وجود دارد. بین هر یک از مولفه های هوش سازمانی با یادگیری سازمانی، رابطه معناداری وجود دارد. به منظور استنباط در مورد این که هر کدام از متغیرهای مستقل تا چه اندازه متغیر وابسته را پیش بینی می کنند، از رگرسیون چندگانه همزمان استفاده شده است که نتایج حاصل حاکی از آن است که در سطح معناداری (01/0≥p) متغیرهای توضیحی جهت گیری استراتژیک در مدیران و دبیران هر یک حدود 48/0؛ سرنوشت مشترک مدیران 42/0 و دبیران 52/0؛ میل به تغییر مدیران 58/0 و دبیران 79/0؛ اتحاد و توافق مدیران 52/0 و دبیران 79/0؛ روحیه مدیران 49/0 و دبیران 32/0؛ کاربرد دانش مدیران 48/0 و دبیران 54/0 و فشار عملکرد مدیران 57/0 و دبیران 33/0 از تغییرات یادگیری سازمانی را تبیین میکنند. بنابراین میل به تغییر را مناسب ترین مولفه در جهت یادگیری سازمانی می توان در نظر گرفت که میزان 76% از کل واریانس موجود در یادگیری سازمانی را به تنهایی پیش بینی می نماید.
خلاصه ماشینی:
به منظور استنباط در مورد اين که هر کدام از متغيرهاي مستقل تا چه اندازه متغير وابسته را پيش بيني مي کنند، از رگرسيون چندگانه همزمـان اسـتفاده شده است که نتايج حاصل حاکي از آن اسـت کـه در سـطح معنـاداري (٠١٠≤p) متغيرهـاي توضـيحي جهـت گيري استراتژيک در مديران و دبيران هر يک حـدود ٠/٤٨؛ سرنوشـت مشـترک مـديران ٠/٤٢ و دبيـران ٠/٥٢؛ ميل به تغيير مديران ٠/٥٨ و دبيران ٠/٧٩؛ اتحـاد و توافـق مـديران ٠/٥٢ و دبيـران ٠/٧٩؛ روحيـه مـديران ٠/٤٩ و دبيران ٠/٣٢؛ کاربرد دانش مديران ٠/٤٨ و دبيران ٠/٥٤ و فشار عملکرد مديران ٠/٥٧ و دبيـران ٠/٣٣ از تغييـرات يادگيري سازماني را تبيين ميکنند.
Yeung, Ulrich, Nason & Glinow 11.
جمال زاده و همکاران (١٣٨٨) تحقيقي با عنوان بررسي رابطه هوش سازماني و يـادگيري سـازماني در بـين کارکنـان و اعضاي هيات علمي منطقه يک دانشگاه آزاد اسلامي و ارائه الگويي جهت ارتقاء يادگيري سازماني انجام دادند و بـه نتـايج زير دست يافتند: که ابعاد هوش سازماني (چشم انداز استراتژيک ، سرنوشت مشترک، ميل به تغيير، روحيه ، اتحـاد، کـاربرد دانش و فشار عملکرد) در هر دو گروه آزمودني ها با يادگيري سازماني رابطه مثبت و معناداري دارند.
نتايج حاصل نشان داد که بين تک تک مؤلفه هاي هـوش سـازماني (بيـنش اشـتراک، سرنوشـت مشترک، تمايل به تغيير، جرأت و شهامت ، اتحاد و توافق ، کاربرد دانش و فشار عملکرد) با يادگيري سازماني رابطه معنادار وجود دارد.
R, (1965), Organizational Learning Observations Toward a Theory, Adm. International Journal of Educational Management, vol 10 (175), PP.