خلاصه ماشینی:
"آن تویی که بی بدن داری بدن پس مترس از جسم،جان بیرون شدن روح دارد بی بدن بس و کار و بار مرغ باشد در قفس بس بی قرار باش تا مرغ از قفس آید برون تا ببینی هفت چرخ او را زبون(12) تن در مقابل حرکات طبیعی روح،سد بزرگی است و تا آن سد شکسته نشود انسان نمیتواند حرکات واقعی روح را مشاهده کند برای پرواز روح،هوی و هوس تن باید کنار رود و این در سایه ریاضت و تهذیب امکانپذیر است.
عاقبت آن خانه خود ویران شود گنج از زیرش یقین عریان شود دست خالی بعد از آن تو کای دریغ اینچنین ماهی به اندر زیر میغ من نکردم آنچه گفتند از بهی گنج رفت و خانه و دستم تهی(14) کالبد مادی دکان است و دو معدن گرانبها،روح و شناخت پروردگار در آن پنهان است،اما دریغ که عمر به پینه دوزی در این دکان عاریتی سپری میشود.
جمله حسهای بشر هم بیبقاست زانکه پیش نور روز حشر لاست نور حس جان بی پایان ما نیست کلی فانی و لا چون گیا پس کسانی کز جهانی بگذشتهاند لانیند و در صفات آغشتهاند در صفات حق صفات جملهشان همچو اختر پیش آن خوبی نشان(33) و در غزلیات شمس گوید: تو به روح بی زوالی ز درونه با جمالی تو از آن ذو الجلالی،تو ز پرتو خدایی (1)-جعفری،محمد تقی،تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی،جلد یازدهم؛86."