خلاصه ماشینی:
"علی دلنواز-سنندج ای کاش آدم آمد که تو اسیرم کردی در کشتی نوح سر به زیرم کردی ای عشق،مگر چه کرده بودم با تو سالی دو هزار سال پیرم کردی داغ دل دنیا در چشم من جهنم میشد گر یک سر موی از غمت کم میشد غمهای جهان کجا و داغ دل من آهن هم بود جای من،خم میشد بیژن ارژن-کرمانشاه بهار نگاه کسی معنی عشق فهمیده باشد که اعجاز چشم تو را دیده باشد بهار نگاهت چو رنگین کمانیست که گل بر سر شهر باریده باشد و یا کوچه باغیست خلوت که در آن نسیم دو لبخند پیچیده باشد دمی نیست کز روزن مات رؤیا نگاهم به رویت نلغزیده باشد گلی نیست این دل که چون هرزه رویان به آهنگ هر باد رقصیده باشد ظاهر سارایی-ایلام کجایی نشاندی آتشم بر جان،کجایی فشاندی اشکم از مژگان،کجایی همه دردم،همه دردم،همه درد کجایی،ای مرا درمان،کجایی باغ آینه سحر روی تو را در خواب دیدم به باغ آینه،در آب دیدم نشستم در کنار جویباران تو را در زروق مهتاب دیدم غم عشق غم عشق تو،بی پروایی من شرر زد در دل شیدایی من بتاب،ای آفتاب مشرق افروز شبی در کوچهی تنهایی من استاد مشفق کاشانی صبح الست قسم به جان تو،ای عشق،ای تمامی هست که هست،هستی ما،از خم غدیر تو مست در آن خجسته غدیر تو دید دشمن و دوست که آفتاب برد آفتاب بر سر دست نشان ز گوهر آدم نداشت هر که نبود به خمسرای ولایت خراب و باده پرست به باغ خانهی تو کوثری بهشتی بود که بر ولای تو دل بسته بود صبح الست در آن میانه که مستی تمام هستی بود به دور سرمدیت هر که مست شد پیوست بساط دوزخیان زمین ز خشم تو سوخت چو در سپاه ستم برق ذو الفقار تو جست هنوز اشک تو بر گونهی زمان جاری بست ز بس که آه یتیمان،دل کریم تو خست ز حجم غربت تو میگریست در خود چاه از آن به چشمهی چشمش همیشه آبی هست هنوز کوفه،کند مویه از غریبی تو زمانه از غم تنهاییت به گریه نشست دمی که خون تو محراب مهر رنگین کرد دل تمامی آیینهها ز غصه شکست نصر الله مردانی (به تصویر صفحه مراجعه شود) قربانی عشق دستی که به کام من،عسل ریزد،کو جامی که به جان شرر برانگیزد،کو مردی که به خون خواهی قربانی عشق از عرصهی کارزار برخیزد،کو ای عشق ای عشق پریش و بیقرارم ز ازل سرگشته چو چرخ روزگارم ز ازل پاییز اگر به باغ دل خیمه زدهست باکی نبود که نوبهارم ز ازل سعید آرمانی-یزد شعر جهان (به تصویر صفحه مراجعه شود) عادل بابایف به سال 1925 در نخجوان متولد شد و تحصیلاتش را در باکو و تفلیس به پایان برد و از پانزده سالگی زبان به شعر گشود، اشعار مانایی در مورد کارگران نفت ساحل خزر سروده است."