خلاصه ماشینی:
"وی اضافه میکند:تمام نکته اصلی در اینجاست که آن چیزی که در فرا روانشناسی فروید اتفاق میافتد،جریانی است که از طریق کیفیت شکل و زمینه گشتالتی میتوانیم آن را به پدیدارشناسی مربوطش نماییم و پدیدارشناسی هم امری بود که از همان ابتدا با مسئله گفتیم که ویلیام جیمز آغازکننده راطه بین روانشناسی و مسئله گشتالتی بوده و برای نخستین بار مفهوم«میدان وضعی» و«ابژه»را استخراج میکند و میدانیم که در حوزه گشتالت این دو مفهوم از حوزه گشتالت را به حوزه ادراک بر میگرداند،اما شاید ویلیام جیمز نخستین کسی باشد که این دو مفهوم رابه دو حوزه گفتار و تفکر هم سرایت میدهد اما پس از او ملاحظه میکنیم که نیچه با ایجاد مفهوم«بازی غبار آگاهی در پایکوبی غرایز»و هوسرل با ساختن واژههایی چون کانونی،حاشیهای،بالقوه،بالفعل و زوجهای متضاد دیالکتیک شکل و زمینه را بیان میکند و افق مهآلودی که هرگز به طور کامل آنها را نمیتوانیم تشخیص بدهیم در پس زمینههای آثار مونه میتوان جستوجو کرد و در ضمن میتوان گفت که هایدگر هم موضوع شکل و زمینه گشتالتی را از حوزه ادراک هم فراتر میبرد و آن را به یک حوزه وسیعتر به نام هستی میرساند یا سارتر هم با آموزههایش که مقداری هم ملهم از هایدگر بوده،چنین کاری را صورت میدهد و در نهایت به مرلوپونتی میرسیم که جان کلام در آموزههای اوست،چراکه میگوید:کلید معمای ذهن را باید در گشتالت جستوجو کنیم."