خلاصه ماشینی:
"ماییم اصل و جمله فروغ فروغ ماست گر خواجه منکر است بنوشد ز جام ما ؟؟استان پیر مغن رو نهادهایم برتر ز عرش آمده زین رو مقام ما عرش سپهر خد چه بود پیش عرش دل با کعبه در برابر بیت الحرام ما گلبانگ نیستی چو شد از بام ما بلند نه بام چرخ وام برند از دوام ما(57) همه جهان هستی را طفیل وجود انسان دانسته ؟؟: اختران پرتو مشکوة دل انور ما دل ما مظهر کل،کل همگی مظهر ما بر ما پیر خود طفل دبیرستان است فلسفی مقتبسی از دل انشور ما چشمه خضر بود تشنه،شراب ما را آتش طور شراری بود از مجمر ما در این مرحله،آستین استغنا بر همه عالم افشانده ؟؟: ای که اندیشه سرداری و سر میخواهی به کدویی است برابر سرو افسر بر ما ماه گر نور و ضیا کسب نمود از خورشید خور بود مکتسب از شعشعه اختر ما خسرو ملک طریقت به حقیقت ماییم کله از فقر به تارک ز فنا افسر ما(58) و دیگر جای میگوید: تا شدی آینه مهر رخت سینه ما میدهد ناب به مهر فلک آیینه ما راست شد بر قدما خلعت سلطانی گل که بود گنج وجود تو به گنجینه ما غم عشق تو چو حسنت نپذیرد انجام آری آغاز ندارد غم دیرینه ما همه اوصاف ازل شد ز وجودش پیدا هر که نوشید از آن باده دو شینه ما بسی اسرار که در خرق«اسرار»بود الله الله منگر خرقه پشمینه ما(59) در چه خود فیلسوف است،اهل فلسفه را مورد انتقاد قرار داده گوید: سینه بشوی از علوم زاده سینا نور و سنایی طلب زوادی سینا با رعیان است بینقاب در اعیان لیک در اعین کجاست دیده بینا(60) او چنان در بند عشق محبوب است و محو جمال بار نا پروا بت نام و ناموس را میشکند و از خرقه و ؟؟ ریایی بیزاری مینماید و آنها را مستوجب آتش میداند."