چکیده:
در ادبیات اقتصادی، عنوان «مبانی» و «مبانی فلسفی» دچار ابهامات مفهومی و کارکردی بسیاری است. این مقاله برای رفع این ابهام، چیستی و کارکرد مبانی فلسفی در اقتصاد و اقتصاد اسلامی را بررسی می کند. بنا به فرضیه مقاله، مبانی فلسفی علاوه بر کارکرد تولیدی، کارکرد جهت دهندگی نیز دارند و مبانی به عنوان تنها عامل در تولید نظریات اقتصاد اسلامی عمل نمی کنند. یافته های تحقیق، که به روش تحلیلی سامان یافته است، نشان می دهد فقدان شفافیت مفهومی در واژه «مبانی» موجب بروز مشکلاتی، از جمله شبهه گسست مبانی و نظریه، و صوری شدن بحث از مبانی در بخش هایی از ادبیات اقتصادی گردیده است. یافته های پژوهش حاکی از طرح دو دیدگاه «مبانی مولد» و «مبانی زمینه ساز» در ادبیات اقتصاد اسلامی است. در این مقاله، از رویکردی ترکیبی در مفهوم شناسی و کارکردشناسی مبانی در اقتصاد اسلامی دفاع می کنیم. بر اساس این رویکرد، از میان مبانی فلسفی سه گانه اقتصاد اسلامی، مبانی معرفت شناختی عمدتا کارکرد جهت دهندگی، و مبانی هستی شناختی و ارزش شناختی کارکرد تولیدی دارند. البته پذیرش کارکرد تولیدی مبانی فلسفی به معنای تحمیل بار اضافی بر مبانی در فرایند تولید دانش اقتصاد و اقتصاد اسلامی نیست.
خلاصه ماشینی:
در ادامه، به برخی از آثاری که به صورت صریح یا ضمنی به این بحث پرداختهاند اشاره میکنیم: ـ شهید صدر (1400ق) در کتاب اقتصادنا، در ضمن تحلیل نظامهای اقتصادی سوسیالیستی، سرمایهداری و اسلامی، از مبانی فلسفی این نظامها با عنوان «پایههای فلسفی» (الأسس الفلسفیه) یاد میکند.
نوآوری این مقاله به طور خاص، در تبیین دقیق مفهوم مبانی فلسفی در اقتصاد، بیان ابهامات مفهومی در بکارگیری مبانی در اقتصاد اسلامی، تفکیک بین دو رویکرد «مبانی مولد» و «مبانی جهتدهنده» ، تفکیک میان سهگان مبانی معرفتشناختی، هستیشناختی و ارزششناختی و همچنین ایجاد ارتباط بین مبانی فلسفی و روششناسی اقتصاد اسلامی است.
تقسیمبندی مبانی بینشی و مکتبی اقتصاد اسلامی (رجوع شود به تصویر صفحه) یوسفی (1386) در کتاب نظام اقتصاد علوی، از عنوان «مبانی بینشی و ارزشی» برای اشاره به مبانی فلسفی استفاده کرده است.
اگر ما اقتصاد اسلامی را به عنوان مجموعهای از نظریات اقتصادی تلقی کنیم که از مکاتب اقتصادی بدیل، همچون مکاتب سرمایهداری و سوسیالیسم متمایز میشود، مبانی فلسفی اقتصاد اسلامی ناظر به گزارههای مبنایی برگرفته از حوزههای متفاوت از فلسفه اسلامی، از جمله معرفتشناسی، هستیشناسی و ارزششناسی اسلامی است که چگونگی نظریهپردازی در اقتصاد اسلامی به عنوان یک مکتب فکری متمایز از سایر مکاتب فکری را تحت تأثیر قرار میدهد.
از این رویکرد در برخی از آثار اقتصاد اسلامی استفاده شده است؛ مثلا، میرمعزی (1378 و 1390) مبانی بینشی(مشتمل بر مبانی معرفتشناسی، خداشناسی، جهانشناسی، انسانشناسی و جامعهشناسی) را منشأ استخراج اهداف (غایی، میانی و عملیاتی) و بهتبع آن، اصول راهبردی نظام اقتصادی اسلام میداند.