چکیده:
برخورداری برگزیدگان خداوند از دانشی الهی _ که عرفا آن را علم غیب مینامند _ با ادله نقلی و عقلی ثابت شده و یکی از آموزههای یقینی مذهب تشیع است. این در حالی است که بسیاری از متون دینی، با نفی غیبدانی بشر، آن را تنها مختص به خدای متعال میدانند. اکثر متکلمان برای حل این مشکل، دست به توجیه آن دسته از آیات و روایاتی زدهاند که علم غیب را در اختصاص خدای متعال برمیشمارد و کمتر دیده شده است که بحثی در مفهومشناسی غیب از منظر روایات ارائه دهند.نوشتار پیش رو با ارائه گزارشی از متون کلامی و روایی، درصدد اثبات این فرضیه است که تعریف علم غیب در علم کلام متفاوت از تعریفی است که در روایات به آن میرسیم. ضرورت بررسی این موضوع در پاسخ متفاوتی است که از منظر روایات به مسئله غیبدانی برگزیدگان خداوند داده میشود؛ چراکه با تامل در تعریف علم غیب از منظر روایات، دیگر نیازی به توجیه ادله نفی کننده علم غیب وجود نخواهد داشت.
خلاصه ماشینی:
"در این روایات علم غیب به مطلق علوم فراطبیعی اطلاق نمیشود، بلکه علم غیب تنها به آن دسته از علوم گفته میشود که خدای متعال دانستن آن را به خود اختصاص داده و کسی از مخلوقات خود اعم از پیامبران و غیر ایشان را از آن مطلع نکرده است؛ اما هرگاه بخواهد از خزینۀ غیب اختصاصی خود، علومی را خارج کرده و به اطلاع برگزیدگان خویش میرساند.
6 برای مثال، مرحوم کلینی به سند صحیح از ابوبصیر از امام صادق( چنین نقل میکند: إن لله علمین، علم مکنون مخزون لا یعلمه إلا هو، من ذلک یکون البداء و علم علمه ملائکته و رسله و أنبیاءه، فنحن نعلمه؛ 7 همانا خداوند دو گونه علم دارد؛ علمی پوشانده شده و در مخفیگاه الهی که جز او کسی از آن آگاهی ندارد که بداء از این علم است؛ و علمی که به فرشتگان و رسل و پیامبران خویش آموخته است که ما آن را میدانیم.
از منظر این روایت، علم غیب پیامبر به استناد استثناء آیه (إلا من ارتضی من رسول( ثابت نمیشود و استثنای موجود در این آیه تخصیص زننده ادلهای که رهیابی امام به علم خاص الهی را نفی میکنند، نیست؛ بلکه بهعکس، خود این آیه با آن ادله تخصیص خورده و معنای جمع آن دو اینگونه میشود: خداوند علم غیب میداند و کسی را بر غیب خود مشرف نخواهد ساخت، مگر کسانی را که رضایت داشته باشد از پیامبران که با امضا و حتمی نمودن امور، علم را از نزد خویش به سمت ایشان خارج کرده در نتیجه ایشان به آن همان، ج1، ص638، ح2."