چکیده:
يكي از جنبههاي مهم و عام در دوران پست مدرنيسم نگاه نسبيگرايانه به هر چيز از جمله فرهنگ است. از اين رو بررسي مفهوم فرهنگ و سرنوشت تاريخي و عقايد و نظريات پيرامون آن هماره از دل مشغوليهاي اصلي انديشمندان جامعهشناسي بوده است. نسبيگرايي فرهنگي به معناي ارزشمند بودن همه فرهنگ ها و قوم مداري به معناي برتر دانستن فرهنگ جامعه و گروه خود، موافقان و مخالفان زيادي همراه با نظريات و نقدهاي گوناگون به دنبال داشته است. اين مقاله در پي آن است كه با تحليل نظريه نسبيت فرهنگي و مفهوم مقابل آن، اطلاق يا نسبيت فرهنگ مبتني بر اصول ديني را مورد ارزيابي و سنجش و تحقيق قرار داده و با توجه به آموزه ها و تعاليم قرآني، نگاه و منظر سومي را تحت عنوان حقمحوري پيش رو نهد.
خلاصه ماشینی:
این مقاله در پی آن است که با تحلیل نظریة نسبیت فرهنگی و مفهوم مقابل آن ، اطلاق یا نسبیت فرهنگ مبتنی بر اصول دینی را مورد ارزیابی و سنجش و تحقیق قرار داده و با توجه به آموزه ها و تعالیم قرآنی ، نگاه و منظر سومی را تحت عنوان حق محوری پیش رو نهد.
کما اینکه کمتر کتاب مربوط به مبانی جامعه شناسی می توان یافت که پیرامون فرهنگ مطالبی نیامده باشد که البته در بیشتر آنها بحث نسبیت فرهنگی یا قوم - مداری که نقطه مقابل آن است مورد توجه و کنکاش قرار گرفته است .
(عضدانلو، (622 :1384 نسبی گرایی در معنایی متضاد با قوم مداری دربرگیرندة دو معنا است : نخست آنکه دیگران را نباید با معیارهای فرهنگ خود سنجید؛ دوم آنکه رفتار یا شیوة اندیشیدن افراد باید در شرایط مشخص فرهنگی ، برحسب ارزش ها، هنجارها، باورها، چالش های محیطی و تاریخ خود آنها، مورد سنجش و قضاوت قرار گیرد.
(همان : (96 از جمله نقدهایی که بر نسبی گرایی فرهنگی وارد می شود این است که اگر قرار باشد ما به فرهنگ ها احترام بگذاریم آیا باید نسبت به پاکسازی قومی در بوسنی ، زنده به گور کردن دختران در هند و چین نیز احترام بگذاریم ؟ همچنین اصرار بر خالی کردن زبان از هرگونه کلمه اخلاقی عملا موفقیت حاصل نمی کند زیرا بدون زبان اخلاقی ، قضاوت های اخلاقی وجود نخواهد داشت و این به معنی این است که هیچ راهی برای توجیه جنبش های 2 اصلاحی وجود نخواهد داشت .