چکیده:
هدف اصلی این پژوهش تحلیل «وجود» نزد کانت با کمکگرفتن از دیدگاه ولف، هیوم، و فلاسفۀ اسلامی دربارۀ وجود است. با توجه به اینکه کانت در نقد عقل محض در دو موضع به تحلیل «وجود» میپردازد، ابتدا در بخش تحلیل استعلایی در مبحث «مقولات محض فاهمه»، بهمنزلۀ یکی از مقولاتِ وجههنظر «جهت»، و دیگربار در بخش دیالکتیک استعلایی در نقد برهان وجودی، این مقاله با هدف ارائۀ تبیینی جامع و منسجم از این دو موضع نشان میدهد که کانت در دیالکتیک استعلایی، برای اجتناب از ایدئالیسم جزمی و ایدئالیسم شکاکانه، دادهشدگی وجود را متأثر از هیوم برای نقد برهان وجودی بهکار میگیرد، اما در تحلیل استعلایی که بر فهم ما از وجود متمرکز است، متأثر از ولف که برای او وجود امری فرعی و مجهول است، وجود را از مراتب علم ما به گزارهها میداند. همچنین با برقراری نوعی همارزی ابتدایی میان «اصالت وجود در حکمت متعالیه» و «دادهشدگی وجود نزد هیوم»، و «اصالت ماهیت و اعتباریبودن مفهوم وجود نزد سهروردی» و «متمم بودن آن نزد ولف» از ابزارهای مفهومی برای تحلیل وجود در حکمت متعالیه و حکمت اشراق، همچون «معقولات ثانیۀ فلسفی»، «زیادت وجود بر ماهیت»، و «جهات ثلاث» برای تبیین وجود نزد کانت کمک گرفته میشود.
خلاصه ماشینی:
با توجه به این که کانت در نقد عقل محض در دو موضع به تحلیل «وجود» مـی پـردازد، ابتـدا در بخـش تحلیـل استعلایی در مبحث «مقولات محض فاهمه »، به منزلة یکی از مقولات وجهـه نظـر «جهت »، و دیگربار در بخش دیالکتیک استعلایی در نقـد برهـان وجـودی ، ایـن مقاله با هدف ارائة تبیینی جامع و منسجم از این دو موضـع نشـان مـی دهـد کـه کانت در دیالکتیک اسـتعلایی ، بـرای اجتنـاب از ایدئالیسـم جزمـی و ایدئالیسـم شکاکانه ، داده شدگی وجود را متأثر از هیـوم بـرای نقـد برهـان وجـودی بـه کـار می گیرد، اما در تحلیل استعلایی که بر فهم ما از وجـود متمرکـز اسـت ، متـأثر از ولف که برای او وجود امری فرعی و مجهول است ، وجود را از مراتب علم ما به گزاره ها می داند.
این که ما از یک تصور مفروض یا بنا بر آن چه متعاطیان مابعدالطبیعه هم چون ولف می گفتند، از یک ماهیت مفروض تصور یـا ماهیـت دیگـری را استنتاج کنیم امری است ممکن و حاوی هیچ تناقضی نیست ، اما این که «عقل بتواند قبـل از تجربه و صرفا به مدد مفاهیم چنین رابطه ای را دریابد» امر متناقضی اسـت ؛ «زیـرا کـه ایـن رابطه متضمن ضرورتی است و ناممکن است که بتوان تعقل کرد که چگونه چـون چیـزی هست چیز دیگری هم بالضروره باید باشد» (کانت ، ١٣٦٧: ٨٦).