چکیده:
در این مقاله کوشش شده است تا به تبیین درس گفتار هیدگر تحت عنوان «هگل و یونانیان» در بررسی مقام و منزلت فلسفه یونانیان در تفکر هگل پرداخته شود. در این بحث ضمن ارائه شرح مبسوطی از آرای هیدگر در این درس گفتار، به مسائلی نظیر بحث فلسفه تاریخ، معنای حقیقت، بازتاب فلسفه یونانیان در فلسفه هگل و دلایل هیدگر درباره عدم درک درست مفهوم حقیقت بهمثابه آلثیا نزد هگل پرداخته شده و سپس نمونهای از نقدهای شارحان درباره بحثهای هیدگر آورده شده است. در نظر هیدگر، معنای حقیقت در تفکر هگل همانا یقین مطلق خودآگاهی نزد سوژة مطلق است؛ درحالیکه نزد هیدگر تنها مفهوم حقیقت بهمثابه آلثیا شایستهترین موضوع برای تفکر است و پشتوانه معنای حقیقت بهمثابه صدق و یقین است. در پایان نتیجهگیری شده است که برخی از آرای هیدگر درباره هگل قابلخدشه است و در نظامهای فلسفی هر دوی آنها، یعنی در نظام دیالکتیکی هگل و در بحث زمان و زمانمندی در فلسفه هیدگر دلالتهایی قابلتوجه در باب پرسش از آزادی انسانی نهفته است
خلاصه ماشینی:
"به نظر هیدگر، با نظری به کل تاریخ فلسفه از یونانیان تا هگل و از آغاز تا انجام آن، میتوان پرسید آیا مسألة آلثیا یا حقیقت بهمثابۀ آشکارگی در آغاز فلسفه و با فلسفۀ پارمنیدس مطرح نبوده است؟ آیا هگل از این مسأله آگاه نبوده است؟ آیا او از حقیقت، امری جز آشکارگی میفهمیده است؟ از نظر هیدگر، بدون حقیقت برای هگل به معنای یقین مطلق خودآگاهی نزد سوژة مطلق است؛ اما با این تفسیر، سوژه در فلسفة یونانیان هنوز در مرحلة «نههنوز» است؛ پس آلثیا، در نظر آنان، هنوز تعریف حقیقت به معنای یقین نیست.
هیدگر میپرسد اگر آلثیا در آغاز فلسفة یونان غلبه و سیطره داشته و مراد از آن تجربة آشکارگی بوده است، آیا ذات یقین به مسألة آلثیا بازگشت نمیکند؟ همینطور اگر هگل وجود را بهعنوان نخستین ظهور و تجلی روح میفهمد، آیا آشکارگی، یعنی آلثیا، مقدم بر این ظهور و تجلی نیست؟ از اینجا به نظر، پرسش مهمتری مطرح است که آیا مرتبه و ساحت ظهور و آشکارگی، یعنی آلثیا، در روح، بهمثابۀ سوژة مطلق، قرار دارد؟ یا آشکارگی خود مرتبهای است که مثلا سوژه در آن قرار دارد؟ در نظر هیدگر، آلثیا خود موضوع تفکر است؛ اما ازآنجاکه هگل وجود را از منظر دیالکتیک نظری و ازلحاظ حرکت کلی سوبژکتیویتة مطلق بهمثابۀ امر بیواسطۀ نامتعین، بهعنوان امر کلی انتزاعی تفسیر میکند، به واژههای اساسی یونانی برای وجود، اعم از واحد، لوگوس، ایده و فعلیت، تنها از منظر فلسفة دورة جدید مینگرد."