چکیده:
منطق فازی مفهوم حقیقت جزئی را مطرح میکند یعنی حقیقت چیزی بین به تمامی »درست و به تمامی نادرست« است. تئوری منطق فازی اولین بار توسط ریاضیدان ایرانیالاصل لطفیزاده در سال 1965 طی مقالهای تحت عنوان مجموعههای فازی به شکل رسمی مطرح گردید. این تئوری در پاسخ به عدم توانایی روش بولین در بسیاری از مسائل دنیای واقعی عنوان گردید. عملیات ریاضی کلاسیک فقط (0) و (1) را میشناسد، اما بسیاری از اطلاعات دنیای واقعی دقیق نبوده و دارای ابهام میباشند که منطق کلاسیک نمیتواند حقیقت را در این زمینه به صورت علمی مطرح نماید. منطق فازی بیانگر چارچوبی مفهومی برای بررسی نظاممند ابهام و عدم قطعیت چه از نظر کمی و چه کیفی است. این منطق برخلاف منطق باینری یا ارسطویی همه چیز را به شکل سیاه یا سفید، بلی یا خیر قرار نمیدهد؛ این منطق در بازه صفر و یک قرار داشته و با دوری از مطلقگویی (فقط صفر یا یک) از مقدار تعلق عضوی به مجموعه بحث میکند. منطق فازی که اساس نگرش آن به تفکرات سوفسطایی یونان قدیم و سیستمهای اعتقادی شرقی برمیگردد، جهانبینی جدیدی است که با نیازهای دنیای پیچیده کنونی بسیار سازگارتر از منطق ارسطویی است. منطق فازی ادعا دارد که جهان را آنطور که هست به تصویر میکشد. دنیای کنونی، دنیای مبهمات و عدم قطعیات است. مغز انسان عادت کرده است که در چنین محیطی فکر کند و تصمیم بگیرد و این قابلیت مغز که میتواند با استفاده از دادههای ناصحیح و کیفی به یادگیری و نتیجهگیری بپردازد؛ در مقابل منطق ارسطویی که لازمه آن دادههای دقیق و کمی است، قابل تامل میباشد.
خلاصه ماشینی:
"فازی بودن به معنای چندارزشی بودن است و در مقابل منطق دو ارزشی که در آن برای هر سوال و یا مفهومی تنها دو پاسخ و یا حالت (درست یا نادرست سیاه یا سفید) میتواند وجود داشته باشد، قرار میگیرد.
منطق فازی، تکنولوژی جدیدی است که شیوههای مرسوم برای طراحی و مدلسازی یک سیستم را که نیازمند ریاضیات پیشرفته و نسبتا پیچیده است، با استفاده از مقادیر و شرایط زبانی و یا به بیانی دیگر دانش فرد خبره و با هدف سادهسازی و کارآمدتر شدن طراحی سیستم جایگزین و یا تا حدود زیادی تکمیل میکند.
روایت دو ارزشی از حقیقت علمی که عضویت و عدم عضویت در یک مجموعه را بازنمایی میکند، به تنهایی با حقیقت علمی ناسازگار و قادر به تبیین همه مسائل موجود در حوزه دانش علمی نیست؛ در حالی که در معرفتشناسی فازی، همه چیز به طور نسبی درجهبندی میشود و حقیقت چیزی بین صفر و یک است.
منطق فازی با حقایق نادقیق سر و کار دارد و به حدود و درجات یک واقعیت اشاره دارد، در صورتی که احتمالات بر شالوده مجموعه حالات تصادفی یک پدیده استوار است و درباره شانس وقوع حالتی خاص صحبت میکند؛ حالتی که زمانی اتفاق بیفتد، دقیق فرض میشود.
نظریه مجموعههای فازی برای اقدام در شرایط عدم اطمینان طراحی شده و این کار را با استفاده از متغیرهای زبانی و عادی روزمره انجام میدهد که میتوان با کمک آنها مسائل و متغیرهای کیفی را کمی کرده و مورد ارزیابی قرار داد."