چکیده:
علم الهی به اشیاءْ قبل از ایجاد، یکی از مباحث الهیات بالمعنی الاخص است که معرکهی آرای مختلف قرار گرفته است. برخی از عهدهی تبیین این مسأله برنیامده و عدهای نیز نتوانستهاند تبیین دقیقی از علم تفصیلی در این مقام را ارائه دهند. در میان اقوال گوناگون که در این خصوص وجود دارد نظریهی مشائین و ابنسینا معروف است؛ آنها نظریهی صور مرتسمه را مطرح نموده، بر این باورند که علم تفصیلیِ قبلالایجادِ واجبتعالی، از طریق این صور است. آنها علم پیشین واجب به اشیاء را علمی حصولی و درعینحال فعلی و لازمهی ذات دانستهاند. ابنسینا بر این باور است که ذات واجب، از جهت تعقلِ مبدئیت ذات خود برای آنها، صور را تعقل نموده، نه بهواسطهی صوری دیگر، بلکه این صور از آن حیث که معقولاند موجودند؛ وجود آنها عین معقولیت آنهاست و بر عکس. در این نوشتار ضمن تبیین و تحلیل نظریه صور مرتسمه در تفکر سینوی به بررسی ایرادات ملاصدرا بر آن نیز پرداخته است.
خلاصه ماشینی:
"مسأله این است که چگونه می شود ذات بـاری کـه مبـرا از هرگونـه مـاده و تغییـر اسـت بـه جزئیات زمانی ، علمی داشته باشد قبل از وجود آنها که بعـد از وجـود آنهـا نیـز ثابـت بمانـد و علاوه بر آن، با تغییر معلوم در خارج، ذات احدیت در معرض تغییر و دگرگونی قرار نگیرد؟ شیخ معتقد است که علم باری به ماسوا مطلقا فعلی است و در مورد جزئیـات زمـانی اسـتثنا نداشته و برگرفته از حوادث زمانی نیست ؛ زیرا اگر علـم او برگرفتـه از حـوادث زمـانی باشـد ذات احدیت نیازمند ابزار و آلات حسی و خیالی خواهد بـود، درحـالی کـه ذات واجـب مبـری از آلات ادراکی است .
ولی تبیین ایراد دوم این است که : کبرای استدلال ابن سینا در تبیین علم پیـشین الهی این است که «علم به علت مستلزم علم به معلول است » و علم واجب به ذات خـود و علیـت خود، در مرتبه ی ذات و به نحو حضوری می باشد؛ بنابراین علم واجب به ذات خـود، مقتـضی علـم به معلولات و مجعولات او، یعنی این وجودات، خواهد بود و ازآن جاکه علم واجـب بـه ذات خـود، علمی حضوری است (به اتفاق همه ی حکما)، باید علم به مجعولات و معلولات نیز علـم حـضوری باشد نه حصولی ؛ زیرا علم به انحای وجودات، که همان مجعـولات ذات بـاریانـد، جـز بـه طریـق شهود و حضور مسیر نیست ."