چکیده:
علامه طباطبائي در معرفت شناسي خويش، توجه و التفات خاصي نسبت به «بديهيات» نشان مي دهد. وي در اين زمينه با تاكيد بر «تصديقات بديهي» و نقش مبنايي آنها در ساختار معرفت، به ارائه مبناگرايي خويش مي پردازد. خطاناپذيري «تصديقات اولي» و اهميت آنها در معرفت شناسي علامه طباطبائي سبب شده است تا ديدگاه وي را به صورت «مبناگرايي خطاناپذير» آشكار نمايد. بي شك مسئله «شناخت يقيني» و ارزش معرفت بخشي آن در معرفت شناسي علامه طباطبائي، جولانگاه اصلي وي در انتخاب اين نوع از مبناگرايي بوده است. تسلسل ناپذيري «تصديقات نظري»، به عنوان مهم ترين دليلي است كه علامه طباطبائي در اثبات ديدگاه مبناگرايانه خويش، بدان تمسك مي جويد. وي در اين زمينه، رابطه «تصديقات نظري» با «تصديقات بديهي» را بر اساس رابطه توالد مورد تحليل و بررسي قرار مي دهد. اين در حالي است كه چنين رابطه اي را بين «تصديقات بديهي» و «اصل امتناع تناقض» منتفي مي داند. در معرفت شناسي علامه طباطبائي، «اصل امتناع تناقض»، نه به عنوان يك «باور پايه»، بلكه به عنوان «اُم القضايا» و مهم ترين پشتوانه فكري و منطقي حاكم بر انديشه بشر لحاظ مي گردد كه بدون توجه به آن، اساس هر گونه آگاهي و تفكري نيز منتفي خواهد شد.
خلاصه ماشینی:
"علامه طباطبائی، در کتاب نهایۀالحکمۀ، در باب اقسـام «بـدیهیات » و چگـونگی تمییـز آنهـا از یکدیگر چنین بیان میکند: «سر سزاوار بودن این دسته از قضایا به قبول نیز همین است که پـس از تصـور طرفین آنها و تصور نسبت حکمیۀ میان طرفین ، نفس آنها را مـی پـذیرد و بـه آنهـا اذعان میکند و تصدیق آنها بر هیچ امر دیگری توقف ندارد، برخلاف دیگر بـدیهیات که تصدیق آنها به استخدام حواس ظاهر (محسوسات ) و یا حس باطن (وجـدانیات )، و یا اجزای تجربه بر مواد خارجی (تجربیات )، و یا شـنیدن اخبـار تعـداد فراوانـی از انسان ها (متواترات )، و یا یک قیاس خفی که حـد وسـط آن در ذهـن حاضـر اسـت (فطریات )، نیاز دارد» (همان ، ١٣٨٤: ١١٤).
بر ایـن اسـاس ، وی معتقـد است ک «تصدیقات بدیهی و خودتوجیه » از نظر «مادی» یا «صـوری»، نیازمنـد بـه «اصـل امتنـاع تناقض » نیستند، بلکه وابستگی این امور، به مواضع آنها در اکتساب «شـناخت جزمـی و تحکمـی» مربوط می شود؛ به عبارت دیگر، «بدیهیات » برای رسیدن به درجۀ جزمیت و یقـین منطقـی خـود، نیازمند به «اصل امتناع تناقض » خواهند بود.
با وجود این ، برای اثبات مبناگرا بودن علامه طباطبائی، کـافی است تا دیدگاه مبناگرایانۀ وی را حول چهار محور اصلی، یعنـی: الـف ) «بـدیهیات » و خطاناپـذیری «اولیات »، ب ) تسلسل ناپذیری «تصدیقات نظری»، ج ) «تصدیقات بدیهی» و نقش توجیه گر آنها، د) ارجاع «تصدیقات نظری» به «تصدیقات بدیهی»، مورد تحلیل و بررسی قرار دهیم ."