چکیده:
قوم كهن لُر شاخه اي از عشاير ايران مي باشند، كه از فراز و نشيب تاريخ عبور نموده، از وسعت قلمرو تاريخي آنها به مراتب كاسته شده با وجود اين امروزه در پهنه اي به وسعت حدود 000/123 كيلومتر مربع، در غرب، مركز و مناطقي از سواحل شمالي خليج فارس پراكنده اند، اينان به دو شاخه لر بزرگ و لر كوچك تقسيم مي گردند و رود دز، مرز بين قلمرو سكونت گاه اين دو شاخه را مشخص مي دارد، هر يك از رده هاي اين قوم داراي زندگي بسته اي در كوهستان هاي مركزي ايران بوده، كه فرهنگ كهني با پديده هاي شگرف مبتني بر قوانين و ابداعات دروني بر آن حكم فرما است و هنوز اين پديده هاي دروني رده هاي مختلف را در زندگي روزمره تاريخي آنها حدوداً مشاهده مي كنيم.
يكي از اين پديده هاي كهن تاريخي، پديده ارتباطي است جهت تصميم گيري فرماندهي رده ها كه با شيوه حياتِ زيستي آنها ارتباط تنگاتنگي دارد چون رده هاي گسترده و پراكنده آنها در تپه ماهور ها و دره هاي كوهستاني بايستي از مركزي حمايت شوند كه نيازهاي خود را در رابطه با رويدادهاي طبيعي و انساني از آن مركز خواستار گردند.
اطلاع رساني گفتاري صوتي سنتي يكي از اين نيازها است كه داراي قوانين و انواع مختلفي است كه هر كدام در بردارنده محتوايي و داراي مفاهيم ويژه اي مي باشند و به شيوه اي بيان مي گردند و همگان وظيفه عضوي، محلي، عرفي و تابعيت اي دارند كه در انتقال اين گفتارهاي سنتي مشاركت نموده و به وظايف رده اي خود عمل نمايند.
در اين مقاله سعي بر آن بوده كه گوشه هايي از اين رويدادهاي سنتي را در پهنه لر بزرگ به ويژه لرهاي بختياري، بويراحمد و بهمئي بيان كرده و شرحي از آن را بازگو نموده باشد.
خلاصه ماشینی:
"* * * گاهی دشمنان و یا دزدان به روستایی از عشایرنشینان (مال) حملـه مـیبردنـد، در این صورت اولین فردی که از موضوع با اطلاع میشد در هر کجا کـه بـود بـا بنـگ و هوار رویداد را به اطلاع اهالی میرسانید، هر یک از اهالی کـه ایـن صـدا را مـیشـنید وظیفه داشت تکرار صدا را با صدای بلند به اطراف بازگو نماید و در فاصله های دورتر هم هر فردی این صدا را میشنید به پهنه های دورتری بنگ میزد و میگفت : «آی هوار» احشام فلان «مال» را به غارت بردند، واژه «هوار» نشانه کمک فوری و اضطراری میباشد، بلافاصله هر کس در هر کجا که بود به سلاح سرد و یا گرم مـسلح شده به کمک میشتافتند زیرا وظیفه عرفی داشتند که دقیقا بدین گونه صداها گوش فرا دهند و اعتقادا به زد و خورد و یا به جنـگ بپردازنـد، یکـی از ایـن افـراد کوچنـده در بویراحمد کهگیلویه برای نگارنده تعریف میکرد که : «در اوایل حکومت پهلوی اول، ما شب ها با لباس میخوابیدیم و تفنگ مـان را در زیر بالش میگذاردیم تا اگر در نیمه های شب به ما حمله شد و یـا بـه مـا بنـگ زدنـد بتوانیم از خود دفاع نماییم و یا به کمک برویم »."