چکیده:
در مباحث معرفتی، تبویب و شاخ هبندی علوم، بحث بسیار مهم و کارسازی است؛
تبویبی که نخستین بار با تقسیم علم به علوم نظری و عملی آغاز شد و در سیر تطور
و تحول معانی و علوم، تقسیمات گسترد هتری را نیز پذیرا شد. جهان هنر نیز به دور و
ب یبهره از این تبویب و تدوین نبود. تبویبی که همچون علوم دیگر با ارسطو آغاز
شد؛ زیرا او افزون بر وجه نظر و عمل، وجه دیگری نیز برای انسان قائل شد: وجه
ابداع. ف نالشعر یا بوطیقای او محصول چنین تبویبی بود. برای ارائة پیکر هبندی
مباحث نظری م یتوان سه ساحت را از یکدیگر متمایز کرد: مباحث مربوط به فلسفة
هنر و زیبای یشناسی؛ ساحت درک، نقد و شناخت آثار هنری؛ حوزة تاریخ هن ر و
فلسفة تاریخ هنر.
خلاصه ماشینی:
"چهار نظریه از این پنج نظریه در حوزة فلسفة هنـر مـورد بحـث قـرار می گیرند؛ زیرا در تعریف هنر، رویکردی ذات گـرا دارنـد؛ امـا نظریـة پـنجم در حـوزة جامعه شناسی هنر مورد توجه و تأمل است .
این بدان معناست که به خودی خود، اثر هنری ، متنی دارای لایه هـای بـاطنی انگاشته می شود؛ لایه هایی که الزاما در نظر اول به درک ناظر نمی انجامد؛ بلکـه نیازمنـد تحقیق و تعمقی است که خود سبب ظهور یکی از ساحت های معرفتی هنر می شود.
اتیمولوژی نقد و تأویل در نخستین حوزه از مباحث ساحت دوم ، اتیمولوژی نقد و تأویل بسیار ضروری است ؛ زیرا نقد در فرهنگ های گونـاگون ، معـانی متفـاوتی دارد؛ بـرای نمونـه Criticism کـه امروزه به عنوان نقد مورد استفاده است ، ریشة یونانی دارد و در این ریشه یابی به عملـی باز می گردد که کشاورزان پس از دروی گندم انجام می دادنـد؛ یعنـی بـا پرتـاب کـردن خوشه های گندم به هوا و با جریان باد، کاه را از گندم جدا می کردند.
فرهنگ یونانی بـه این عمل Critic می گفت ؛ یعنی جدا کردن سره از ناسره ؛ امـا در تفسـیر متفـاوت آن در حکمت و فلسفة یونانی ، نقد الزاما قضاوت در باب یک اثر یا تمییز آثار سـره از ناسـره نیست بلکه اظهار لایه های باطنی یک اثر نیز است ؛ بـه عبـارتی ، آشـکار کـردن معنـای مکنون همچون کاربرد آن در آغاز مثنوی معنوی مولانا: بشنوید ای دوسـتان ایـن داسـتان خود حقیقت نقد حال ماسـت آن (مولوی ، ١٣٨٢، دفتر اول )."