چکیده:
هدف مقاله حاضر آن است که آموزه های حکمت متعالیه را به علم سیاست وصل کند. همچنین درصدد آن است که چارچوب های معرفتی یک علم سیاست جدید را معرفی نماید. مدعای این نوشته آن است که دلیل علم شناختی ابتر بودن فلسفه اسلامی در قلمرو مطالعات اجتماعی ـ سیاسی، عدم توجه به تعریف الگوهای فلسفی به عنوان واسط میان حکمت متعالیه و علم سیاست است. بررسی موضوع حاضر بر اساس روش اسنادی بوده، از نتایج آن بررسی شاخه فلسفه علم سیاست و امکان تاسیس علم سیاست بر اساس آموزه های حکمت متعالیه است. دستاوردهای نوشته حاضر می تواند در فلسفه علوم اجتماعی و روش شناسی علوم اجتماعی مورد بهره برداری قرار گیرد.
The present article aims at connecting the doctrines of transcendental philosophy to political sciences introducing a new epistemic framework for modern political sciences. It claims that the epistemic reason why Islamic philosophy is not productive in Socio-political domain knowledge is the lack of attention to defining philosophical models as intermediary between transcendental philosophy and political sciences. Using a documentary method، it studies the possibility of political sciences on the basis of transcendental philosophy. The conclusion drawn can be used in the philosophy of social sciences and the methodology of social sciences.
خلاصه ماشینی:
"بر اسـاس چنـین استدلالی ، قوانین حاکم بر جهان هستی ، در قلمرو جهان انسانی نیز حاکم و جاری دانسته می شود و تدابیر سیاسی با ملاحظه وجود سلسله مراتب علـی و معلـولی واقـع در جهـان هستی و قرار گرفتن همگی آنها ذیل یک مبـدأ واحـد اتخـاذ مـی گردنـد؛ بـه گونـه ای کـه جلوه های کثرت عالم انسانی ، همانند تنوع مؤلفه ها و مشتقات اجتماعی ، سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی در زندگی انسانی ، وحدت هستی شناختی آدمی را با مبدأ جهان هسـتی از بـین نمی برد و قوانین عام هستی شناسانه را برای تمامی نژادها، اجتماعات ، دو جنس و ملت هـا با ویژگی های اجتماعی گوناگون فراهم می آورد.
این گزاره هـا عبـارت انـد از: جسـمانی بـودن حدوث نفس و روحانی بودن بقای آن ، اتحاد قوای مراتب مختلف وجـود نفـس در عـین کثرت قوای آن ، انسان هستی جامع است ، رابطه شریعت با سیاست ماننـد رابطـه نفـس و بدن است ، و علم سیاست دانش سامان دهی عقلانی امر سیاسی است ، به صورتی که زندگی سیاسی مظهر عالم ربوبی شود.
گزاره های موردنظر در اینجا عبارت انـد از: حـدوث جسـمانی نفـس و بقـای روحانی آن ، اتحاد قوای مراتب مختلف وجود نفس در عین کثرت قوای آن ، انسان هستی جامع است ، رابطه شریعت با سیاست مانند رابطه نفـس و بـدن اسـت و سـرانجام ، علـم سیاست دانش سامان دهی عقلانی امر سیاسی است ؛ به صورتی کـه زنـدگی سیاسـی مظهـر عالم ربوبی شود."