چکیده:
دانشورانی در جهان اسلام، بسیار تلاش کرد ه اند میان ناسیونالیسم و دین (به خصوص اسلام) پیوندی ایجابی و اعتباری ایجاد کنند اما این کار چنان دشوار و ناشدنی است که همة آنان را در این تلاش آرزومندانه ناکام کرده است. به نوشتة حمید عنایت، این تلاش به خصوص برای پیوند اسلام یا ناسیونالیسم ایرانی،دشواری های مضاعف دارد.(عنایت،219:1365)حقیقت این است که اسلام هیچ اعتباری به ناسیونالیسم نمی دهد.در حالی که ارزش انسان در نظام قرآنی،یا محک «تقوی»سنجیده می شود،این سنگ محک الهی انسان،کمترین اعتباری در ارزیابی انسانی نظام ناسیونالیستی ندارد زیرا مهمترین و معتبرترین نگرة همه گونه های ناسیونالیسم،«نژاد«و«ملیت» است.به تعبیر دیگر، انسان شناسی ناسیونالیسم مبتنی بر«نژاد«و انسان شناسی قرآنی مبتنی بر«تقوی»است و این دو،دو خط موازی هستند که هرگز به هم نمی رسند مقاله حاضر در سودای ترسیم و اثبات این دوگانگی نیست چه،این تضاد ماهوی بسیار آشکار است.این مقاله تلاش دارد قراتر از فهم این دوگانگی،طرحی از یک ضرورت اضطراری ارائه کند.داده های اجتماعی نشان می دهد،ایدة نامطلوب ناسیونالیسم به خصوص ناسیونالیسم کلاسیک،قریه تر از همیشه،در متن نظام سیاسی و فرهنگی ما،تبلیغ می شود.خطر نهادینه شدن این اندیشه چنان است که در صورت تداوم ترویج آن،باید منتظر رخدادهای فاجعه یار نسل کشی،تنازع قومی،نژاد پرستی و فجایع دیگر از این دست باشیم.برای نقد همه جانبة این اندیشة غیر اخلاقی و ویرانگر،قرآن به عنوان متنی اخلاقی،امتیاز منحصر به فردی دارد چه،این مهم ترین منبع معرفتی انسام مسلمان،تمام قد در برابر ناسیونالیسم است و قطعا در وضعیت فعلی،نقد ناسیونالیسم از دیدگاه قرآن می تواند بسیار سودمند و موثر باشد مقاله حاضر با رویکردی علمی ترویجی،تنها درباره ضرورت ها سخن می گوید و ورود به متن نقد را به مجالی فراخ تر و مقاله ای با رویکرد علمی پژوهشی واگذار می کند.