چکیده:
محیط اجتماعی ، زمینه های فرهنگی و سرگذشت های قومی از موثرترین عوامل در پدید آمدن آثار ادبی و هنری اند. از سوی دیگر امیدها، پیروزی ها، اهداف و آرمان ها از عوامل توفیق نویسنده و هنرمندند. دو شاعر و نویسندة همعصر، پرویز ناتل خانلری شاعر و ادیب ایرانی و عمر ابوریشه شاعر و ادیب سوریه ای ، در فاصلة زمانی بسیار نزدیک (تقریبا چهار سال ) مثنوی «عقاب » و قصیدة «نسر» را سروده اند بی آنکه از اثر یکدیگر آگاهی و حتی شناختی از هم داشته باشند؛ دو شعر با تخیل ، دورنما و تصویر ذهنی یکسان و حتی با اندکی مسامحه در عنوان ، با نامی واحد ـ چنان که در متون معاصر عربی «نسر» را معمولا عقاب ترجمه می کنند. آن گونه که از دو شعر و مخصوصا از سرگذشت دو شاعر برمی آید هر دو تجربه های مشابهی را در زندگی شخصی و محیط اجتماعی و فرهنگی از سر گذرانده اند. گذشته از آن ، مفاهیم پنهان در نهاد جمعی تبار دو شاعر یا به تعبیر یونگ همان ضمیر ناخوآگاه قومی ، دو شاعر را به خلق اثری با تخیل مشابه و بهره گرفتن از مفهوم اسطوره ای و نمادین عقاب و نسر کشانده است . خانلری اندیشة خود را به طریق رویای صعود و استعلا، و عمر ابوریشه با خواستن و نتوانستن و سقوط اما امید به بازگشت و صعود نمایانده اند. در این نوشته دیدگاه ، خاستگاه ذهنی و تشابهات و تقابل های فکری ـ فرهنگی دو شاعر که به نظر می رسد حاصل مخیّلة اجتماعی و روحیات قومی و ملی باشد به عنوان سرچشمه های قکری دو شاعر بررسی شده است .
خلاصه ماشینی:
"گشت غمناک دل و جان عقاب چو از او دور شد ایام شباب خواست تا چارة ناچار کند دارویی جوید و در کار کند عمر در اوج فلک برده به سر دم زده در نفس باد سحر ابر را دیده به زیر پر خویش حیوان را همه فرمانبر خویش بارها آمده شادان ز سفر به رهش بسته فلک طاق ظفر سینة کبک و تذرو و تیهو تازه و گرم شده طعمة او اینک افتاده بر این لاشه و گند باید از زاغ بیاموزد پند یادش آمد که بر آن اوج سپهر هست پیروزی و زیبایی و مهر فر و آزادی و فتح و ظفر است نفس خرم باد سحر است دیده بگشود و به هر سو نگریست دید گردش اثری زینها نیست آنچه بود از همه سو خواری بود وحشت و نفرت و بیزاری بود بال بر هم زد و برجست ز جا گفت کای یار ببخشای مرا من نیم درخور این مهمانی تو و مردار تو را ارزانی شهپر شاه هوا اوج گرفت زاغ را دیده بر او مانده شگفت سوی بالا شد و بالاتر شد راست با مهر فلک همسر شد لحظه ای چند بر این لوح کبود نقطه ای بود و دگر هیچ نبود (خانلری ٩٠-٩٩) عقاب خانلری و نسر ابوریشه هر دو به پایان عمر خود رسیده اند لیکن این هنر و آرمان شاعر است که خلق تصویر پایانی را رقم می زند."